استحاله یا Transmute کردن به معنی تغییر یا انتقال یک شکل از انرژی به شکل دیگه است.

استحاله، سرکوب یا انکار میل جنسی نیست،

بلکه هدایت اون به کانال‌های غیرجسمانی،

برای تبدیل میان‌مایگی به نبوغه.

استحاله جنسی یا تبدیل سکس به موفقیت

وقتی انرژی جنسی رو از نگاه دیگه‌ای ببینید، می‌تونید مفهوم استحاله رو هم بهتر درک کنید.

ویدیوی مکمل این پست روی کانال یوتوب خانوم میم هست.

 

انرژی جنسی، زندگیه

انرژی جنسی یکی از جلوه‌های life force یا نیروی زندگیه.

نیروی زندگی در سنت‌های هندوئیسم، تائوئیسم چین، مصر و یونان باستان، قبائل بومی، مائوری‌های نیوزلندی و اینوهای ژاپنی، با اسامی مختلف – و اغلب غیرقابل تلفظی – مطرح شده که همگی به مفهوم مشترکی اشاره داشتن.

در سیستم یوگا، به نیروی زندگی، کوندلینی [kundalini] گفته میشه که در زبان سانسکریت به معنی مار چنبره زده است.

کوندلینی، با خلاقیت و آفرینندگی، نیروی جنسی، قوای بدنی و امکان تکامل به سطح هشیاری بالاتر ارتباط داره.

تنها بخش کوچیکی از این انرژی برای بقا ضروریه و از زمان شکل‌گیری جسم مادی فعال میشه.

مابقی در Base Chakra یا چاکرای اول – که پایین نخاع قرار داره – بصورت غیرفعال باقی می‌مونه.

پ.ن. چاکراها مراکز انرژی بدن هستن.

وقتی کوندلینی فعال بشه، به سمت چاکراها یا مراکز انرژی بالاتر حرکت می‌کنه و می‌تونه با تغییرات روانی، جسمی و عصب‌شناختی محسوس و گاهی دشوار همراه باشه.

فعال شدن کوندلینی در رو به روی بُعد دیگه‌ای از زندگی باز ‌میکنه: بیداری معنوی.

‌تجربه‌ای که بدون اون، رهایی یا liberation در مرز کلمات، محصور می‌مونه.

یکی از چیزایی که به بیداری کوندلینی [kundalini awakening] کمک می‌کنه، استحاله است.

تو این پست، تجربه شخصی خودم رو در کنار مقالاتی که در این زمینه منتشر شده، باهاتون درمیون میذارم.

 

استحاله و زندگی جنسی آگاهانه

استحاله لزوما امتناع از سکس نیست، بلکه زندگی جنسی آگاهانه است.

زندگی جنسی ناآگاه یعنی داشتن رابطه‌های “از این ستون به اون ستون فرجه”.

یعنی خودارضایی برای خلاصی از خارش روانی.

یعنی کاچی به از هیچی.

در حالیکه “هیچی” فرصت آگاه شدن رو بهتون میده.

آگاه شدن به چیزی که می‌خواید باشید.

نه چیزی که “فکر می‌کنید” خوبه ولی تا ابد در چرخه خواب و خور و شهوت نگه‌تون میداره.

آگاهی شما رو با بُعدی از زندگی آشنا می‌کنه که شاید هنوز لمس‌ نکرده باشید.

 

بیداری کوندلینی چیه؟

گفتیم کوندلینی انرژی غیرفعالیه که اگه برانگیخته بشه، شما و تمام جنبه‌ها زندگی‌ شما رو برای همیشه تغییر میده.

در مقالات پژوهشی، تجربه کوندلینی با نشونه‌های مختلفی شناخته شده و حتی براشون مقیاس سنجش طراحی شده.

بعضی از این نشونه‌های جسمی و روانی می‌تونه انقدر شدید باشه که آدمها رو روونه بیمارستان یا مطب روانپزشک کنه.

تجربه برانگیختگی کوندلینی در ادبیات پژهشی با این نشونه‌ها مرتبط دونسته شده:‌

  • حرکات لرزشی، گرفتگی یا اسپاسم و احساس ارتعاش یا vibration غیرارادی
  • انجام غیرارادی حرکات یوگا (مثل وضعیت‌گیری انگشتان یا Mudraها)
  • حالات فیزیولوژیایی غیرمعمول (مثل احساس سوزش، حساسیت بیش از حد، بیش‌فعالی و یا کرختی)
  • تغییرات ناگهانی و شدید روانی (مثل احساس غم یا شادی شدید و بی‌دلیل)
  • تجربیات فراحسی (شنیدن صدا یا دیدن نور یا نمادها)
  • تجربیات روحی اسرارآمیز و آگاهی تغییریافته (احساس یگانگی، سرخوشی یا آرامش عمیق)
  • تجربیات جنسی غیرارادی (حالت‌های شبیه به ارگاسم بدون ارضا و اغلب دردناک)
  • تجربه خود بزرگتر از بدن (experiencing oneself as larger than the body)
  • احساس مشاهده‌گر بودن بیرون از خود

 

کوندلینی و استحاله که علمی نیست

تجربه کوندلینی در حوزه روانشناسی فراشخصی یا Transpersonal بررسی میشه و موضوع مطالعات محققین زیادی در سراسر دنیاست.

مطالعات دکتر بونی گرینول و دکتر استیو تایلر می‌تونه دید خوبی درباره بیداری کوندلینی بهتون بده.

مطالعات موردی یا Case Studyهایی که بوسیله تصویربرداری عصبی یا neuro-imaging انجام شده، روایت افراد از تجربه کوندلینی رو تایید می‌کنه. 

مثلا در این مطالعه، فردی که بطور حرفه‌ای یوگای کوندلینی انجام میداده، از لحاظ شاخص‌های نورولوژیک و بیولوژیک ارزیابی شده که همگی با تجربه‌ای که روایت کرده مطابقت داشتن.

 

تجربه شخصی من از بیداری معنوی

تو ذهن بیشتر آدما معنویت اینه که قبول کنن خدا هست،

و این دنیا رو با عشق آفریده،

و ما ام با همه زجرایی که می‌کشیم،

باید سرمونو بندازیم پایین و بگیم مرسی!

در واقع، وقتی حرف معنویت میشه‌، مجموعه‌ای از عقاید مذهبی – کمتر اجباری – به ذهن میاد.

چیزی از جنس واحدای اختیاری دانشگاه، که میگفتن دلبخواهیه ولی آخر سر میفهمیدی مجبوری یکیشونو پاس کرده باشی.

من که اما تن به هیچ اجباری نیالوده بودم، یه جوری زندگی میکردم که کارم به هیچ معنویت و مذهبیتی نیوفته.

درگیر خودمو دنیام بودم.

تا اینکه یه شب ترکیب درد و لذت اسپاسم‌های شدید لگن و شکم بیدارم کرد.

تجربه‌ای شبیه به ارگاسم در خواب،

که با درد و بدون ارضا شدن تموم بشه،

و برای اولین بار در ۲۹ سالگی اتفاق بیوفته،

اونم وقتی تو رابطه باشی،

توجه هر بیننده‌ای رو جلب میکرد،

به غیر از خودم!

تا اینکه چند وقت بعد، احساس کردم باید بزنم زیر میزی که چیدم.

رابطه جدی‌ای که با شراکت کاری و رفت‌ و آمد خانوادگی گره خورده بود رو تموم کردم.

روزی که این احساس رو پیدا کردم هیچوقت یادم نمیره.

تا قبلش فکر می‌کردم تصمیمات‌مون رو تو مغزمون می‌گیریم.

ولی تصمیم من، تو تمام سلول‌های بدنم بود.

این حس که بعدها فهمیدم کلمه‌ای برای توصیفش وجود داره،

شروع همه اتفاقاتی بود که هنوز ادامه داره.

Visceral Feeling همون حالیه که میگیم همه اعضا و جوارح آدم – سلول به سلول – به وجود چیزی شهادت میدن.

 

بیداری معنوی

وقتی تصمیم گرفتم حقیقتم رو زندگی کنم، واقعیت‌ تبدیل شد به تراژدی.

چیزایی که بلد بودم رو استفاده کردم.

همشونو.

فقط بدتر میشد.

خیلی زود فهمیدم هیچی نمی‌دونم.

و از اونجایی که هیچ انگیزه‌ای قوی‌تر از رنج نیست، دنبال چراهام رفتم.

چراهای دردناکی که جوابشون تو درسای دانشکده روانشناسی نبود.

اونجا بود که فهمیدم کودک ۵ ساله‌ای‌ام که باید الف‌-ب این دنیا رو از نو مراقبه کنم.

و نشستم تا چیزایی رو بشنوم که لباس هیچ کلامی به تن نمی‌کنن.

 

مدیتیشن

نشستن برای آدمی مثل من، نشدنی‌ترین کار دنیا بنظر میومد.

ولی سعی‌ام رو میکردم.

نتیجه: فکر کردن با چشمای بسته.

تا اینکه در اوج مشکلاتی که هنرمندانه خلق کرده بودم، سپر انداختم و اقرار کردم دیگه نمی‌تونم.

انقدر تموم شده بودم که وقتی نشستم، تمام مقاومتی که در ذهن و جسمم بود با اشکام اومد پایین.

پذیرش محض شدم.

بعد از چند دقیقه نشستن با چشمای بسته احساس کردم دارم از بدنم به سمت بالا خارج میشم و با فضای اطرافم یکی میشم.

این تجربه فقط چند ثانیه طول کشید.

چشامو باز کردم که مطمئن شم بادکنک هلیومی نشدم.

و نشده بودم.

تا یکی دو روز بعد، عمیق‌ترین آرامشی رو که یه آدم زنده می‌تونه حس کنه رو با خودم اینور اونور می‌بردم.

انگار خواب بودم ولی با هشیاری تمام زندگی میکردم.

در فاصله دو هفته‌ای که هر روز مدیتیشن می‌کردم، انقدر احساس و افکار و رفتارم تغییر کرده بودم،

که مطمئن بودم اگه اسکن مغزی قبل و بعدم رو کنار هم بذارن، هیچکس قبول نمی‌کنه دو تاش مال یه نفره.

تو اون دوره، با استفاده از قدرت ماوراییم برای گرفتن تصمیماتِ بد پشت هم،

تونسته‌ بودم به بدترین و وحشی‌ترین نسخه وجودیم تنزل پیدا کنم.

و مدیتیشن تنها چیزی بود که منو به تنظیمات کارخونه برگردوند.

وقتی می‌نشستم به سکون و عمقی دعوت میشدم که قبلا براش تقلا میکردم.

meditative شده بودم.

چطور مدیتیشن یا مراقبه کنم؟

تو این ویدیو درباره تجربه‌ام حرف زدم.

 

 مدیتیشن رو چطوری انجام بدم؟

ساده‌ترین شکل مدیتیشن اینه که تو یه محیط آروم و بدون مزاحمت، چهار زانو بشینید.

معده‌تون حتما سبک باشه و از آخرین وعده غذایی‌تون حداقل یک ساعت گذشته باشه.

بهتره که کمر – و نه سرتون – تکیه‌گاه داشته باشه.

دست‌هاتون رو راحت روی پاهاتون قرار بدید، طوریکه کف دستاتون رو به بالا باشه.

صاف اما راحت بشینید و توجه‌‌ ملایمی رو به پیشونی و بین ابروها داشته باشید.

چشماتون رو ببندید.

آموزش عملی مدیتیشن یا مراقبه

تو این ویدیو از کانال دوم خانوم میم می‌تونید با من مراقبه کنید.

همینطور می‌تونید همزمان با chantها یا آواهایی که برای مراقبه طراحی شدن، شروع کنید.

چَنت، موسیقی معمولی نیست.

نواییه که از قرارگیری هدفمند آواها در کنار هم ساخته شده و می‌تونه آرایش و ترکیب خاصی به انرژی‌های شما بده.

اپ سادگورو رو از اینجا دانلود کنید و با هر چنتی که می‌شونتتون شروع کنید.

چنت یا موسیقی مدیتیشن سادگورو

برای آشنایی بیشتر با مانترا و چنت‌های معنوی، این ویدیو رو که به زبان انگلیسی هست ببینید.

 

 

حساسیت حواس شش‌گانه

حساس بودن تقریبا همیشه بار منفی داره.

انگار کسی که حساسه، ضعیف و قابل ترحم جلوه‌ میکنه.

حساسیت اما می‌تونه قدرت خارق‌العاده‌ای باشه برای درک چیزایی که با پوست کلفت نمی‌شه حسشون کرد.

پس حساسیت یعنی قدرت.

یعنی آمادگی درک و پذیرش لایه‌های عمیق‌تری از آنچه درون و اطرف‌مون میگذره.

ادراک‌های حسی و فراحسی قوی‌تر باعث میشه تصمیمات ما از بخش عمیق‌تری از وجودمون بیان.

بعد از بیداری، چیزایی که می‌خواستم یا نمی‌خواستم رو می‌تونستم به وضوح در خودم ببینم.

و تماما با شهود و حواسم تصمیم می‌گرفتم.

 

تصمیمات دلی همیشه درستن؟

درست و غلط مال مسابقه است، نه زندگی.

مخصوصا که یاد گرفتیم هر چیزی که زندگیمون رو راحت‌تر و شادتر کنه رو درست‌ بدونیم،

و هر چی که سخت‌تر و تلخ‌ترش کنه رو غلط.

در حالیکه شرطی‌شدگی‌ها‌،

هویت‌های دروغین،

و دنبال‌کردن چیزایی که برای ما نیستن،

زندگیمون رو کرده استخونی که بد جا افتاده.

می‌تونیم باهاش کشون کشون راه بریم،

ولی فکر دوییدن هم نباید به سرمون بزنه.

همسویی مجدد یا re-allignment با زندگی، شکستن این استخون بد جا افتاده است.

گاهی نزدیک شدن به highest expression یا بالاترین وجه‌مون فقط با کندن و شکستن و رها کردن اتفاق میوفته.

و اینطوری میشه که بعضی تصمیمات خوب، دردناک میشن.

 

تصمیمات ما از کجا میان؟

تصمیمات عقلانی ما، ترکیبی از منطق و غریزه‌ان.

برخلاف چیزی که بهمون گفتن، منطق لزوما واقعیت‌های غیرقابل تغییر نیست،

بلکه متاثر از چیزاییه که تجربه کردیم و یاد گرفتیم.

یعنی تجربه‌های ما، به ساختار منطقی و عقلانی ما شکل میده.

این ساختار در کنار غریزه بقا به تصمیم‌گیری‌هایی کمک می‌کنه که نیازهامون رو متناسب با شرایط پیرامونی تامین می‌کنن.

ترجیحا بدون اینکه سرمون رو به باد بدیم!

در عوض، شهود یا Intuition همه اینا رو دور میزنه تا بالاترین جلوه وجودی‌مون رو ابراز کنیم.

شهود یعنی رسیدن به جواب، از مسیر میونبر.

تصمیمات دلی، همون حسایی‌ان که نمی‌دونیم از کجا، ولی میان.

البته تصمیمات حسی – دلی همیشه هم منشا آن-جهانی و متعالی ندارن.

در واقع، ادراک شهودی هم می‌تونه تحت‌تاثیر چیزایی باشه که دور و برمون هست، اما بهشون آگاه نیستیم.

مثلا ادراک subliminal یا زیرآستانه‌ای محرک‌های محیطی می‌تونه باعث بشه جایی که هستیم امن یا ناامن به نظرمون بیاد،

بدون اینکه توضیح قانع‌کننده‌ای براش داشته باشیم.

وقتی perceptive تر یا حساس‌تر میشیم، تصمیماتی می‌گیریم که بهمون کمک می‌کنه، به جای شنا کردن خلاف جهت رودخونه زندگی، باهاش همسو بشیم.

پ.ن. تصمیم‌گیری عُقَلایی مثل کپی کردن اطلاعات از فلش مموری ۵ گیگ و تصمیمات شهودی، دسترسی به دیتاسنتر مایکروسافته.

 

از دست دادن هویت تعریف شده

بیداری کوندلینی می‌تونه مرز بسیار باریکی تا دیوانگی داشته باشه.

بعضی‌ها برانگیختگی کوندلینی رو با احساس عمیق یگانگی با جهان و سرخوشی عمیق تجربه می‌کنن.

بعضی دیگه مثل من، حس می‌کنن از ته یه جارو برقی گنده تو یه کهکشان دور، شوت شدن گوشه دنیایی که هیچ‌کس توش نیست.

و این یعنی عمیق‌ترین تجربه انزوا.

بیداری معنوی اساسا با کمرنگ شدن sense of self یا مفهوم خود همراهه.

هویتی که تا اون زمان برای خودتون ساختید و تعاریفی که از خودتون داشتید بی‌معنی میشن.

و اگه کسی باشید که مدام با داشته‌ها و ساخته‌هاش خودش رو هویت‌‌یابی می‌کنه … تا جنون فاصله‌ای نیست.

 

تغییرات شناختی و حافظه

بعد از بیداری، دیواره‌های حافظم نازک شدن و فایل‌بندی‌ای که ذهنم با وسواس ازم قایم کرده بود، جلو پام پخش و پلا شد.

کم کم رابطه فراموش شده صداها، بوها و تصاویر با احساساتی که تو بچگیم تجربه شدن دوباره برقرار شده بود.

انگار دیگه خاطره نبودن، بلکه با تمام سنگینی روانی و عاطفی‌شون منو گروگان گرفته بودن.

بعد از بیداری، هر نشونه‌ای می‌تونست تجربه اولیه من تو این دنیا رو با تمامی تلخیش زنده کنه: رها شدگی و تنهایی مطلق.

بدنیا اومدن من، مادرم رو مریض کرد.

جسمی و روحی.

انقدر که حتی نمی‌تونست بغلم کنه.

چه برسه بتونه تا چند ماه اول ازم مراقبت کنه.

بعد از بیداری، مدت‌ها طول کشید بتونم قطعه‌های پازل رو کنار هم بذارم،

و بفهمم این احساس سوگ عمیق،که همه این سال‌ها ازش بی‌خبر بودم، چطور تو وجودم رخنه کرده.

بیداری، باعث شده بود هر تداعی مثل قطعه‌های پازل، با تیزترین لبه‌شون به سمتم پرتاب بشن.

در عین درد کشیدن باید دونه دونه رو بر میداشتم و کنار هم میذاشتم.

انتخاب کردم که درد بکشم، اما عذاب نه.

درد کشیدن اجباریه زجر کشیدن اختیاری

 

خاطره‌های بچگی کجا میرن؟

اوایل زندگی، وقتی که هنوز مهارتهای شناختی و عاطفی ما برای درک و کنار اومدن با تجربه‌های دردناک شکل نگرفتن، مغزمون با مکانیزم‌های مختلف ازمون محافظت می‌کنه.

مثلا بخش هیجانی – عاطفی یک اتفاق دردناک رو جدا از بخش شناختی – ذهنی اون تجربه ذخیره می‌کنه.

برای اینکه بتونیم از اون موقعیت دردناک و ضربه‌آور جون سالم بدر ببریم و بعدا هم مجبور نشیم هر بار که اون اتفاق یادمون اومد درد بکشیم.

در واقع، یادمون میاد چه اتفاقی افتاده، اما بار هیجانی و جسمی منفی اون اتفاق باهاش زنده نمیشه.

اینطوری بقای ما تضمین میشه.

با این وجود، بو و حس و رنگ و هر چیزی که به اون تجربه دردناک ربط داشته، می‌تونه احساسات مربوط بهش رو زنده کنه.

برای همینه که گاهی بو یا آهنگی حالمون رو بد می‌کنه، ولی نمی‌تونیم بفهمیم دلیلش چیه یا به چه اتفاقی ربط داره.

در واقع، یه بوی خاص می‌تونه خاطره حسی – بدنی یک رویداد رو تداعی کنه، بدون اینکه اجزای ذهنی – شناختی اون رویداد در حافظه ما بازیابی بشه.

 

چی باعث بیداری کوندلینی میشه؟

پیشینه پژوهشی نشون میده برانگیختگی کوندلینی، با تجربیات نزدیک به مرگ یا Near Death Experiences (NDEs) رابطه داره.

گرینول با مطالعه هزاران نفری که تجربه فعال شدن کوندلینی رو داشتن، به این نتیجه میرسه که اتفاقات مختلفی می‌تونه باعث بیداری این انرژی نهفته بشه:

  • تجربیات نزدیک به مرگ
  • مدیتیشن و یوگا
  • میل عمیق به دونستن و فهمیدن
  • سوگ عمیق
  • تصادف و ضربه شدید به نخاع (ناحیه‌ای که کوندلینی متمرکز شده)
  • مصرف سایکدیلیک‌ها (مثل مجیک ماشروم)

 

برای بیداری، سایکدلیک مصرف کنم؟

آگاهی بدست آوردنی نیست.

فقط می‌تونید خودتون رو در مسیرش قرار بدید.

شبیه وایسادن جلوی باده.

لازم نیست بالا پایین بپرید که باد بهتون بخوره.

فقط کافیه جلوش وایسید.

چیزی که نیاز دارید، براتون پیش میاد، اگه دنبال چیزی که احتیاج ندارید نرید.

What you need will come to you if you dont ask for what you dont need

 

چطور استحاله کنم؟

استحاله، دستگاه آبمیوه گیری نیست که از بالا پرتقال بریزید و از زیر لیوان بگیرید!

فرایندیه که در اون باید آگاهانه و فعالانه، انرژی‌های جنسی رو به خروجی‌های غیرجسمانی هدایت می‌کنید.

برای این کار باید تمام‌تون رو درگیر ساختن چیزی کنید که می‌خواید داشته باشید.

این همگرایی بدون:

امکان‌پذیر نیست.

قبل از هر چیزی مدیتیشن و یوگا رو بخشی از زندگی‌ هر روزه‌تون کنید.

مدیتیشن و یوگا، کجی‌های ذهن و جسم و انرژی‌ شما رو با واقعیت وسیع‌تری به نام زندگی همراستا میکنه.

من هاتا یوگا رو با این ویدیو انجام میدادم.

 

با افکار جنسی چیکار کنم؟

برای استحاله باید یاد بگیرید با تکانه‌های جنسی نه بجنگید و نه روشون متمرکز شید.

بپذیرید که موجودی زیستی -روانی-اجتماعی- جنسی [Bio-Psycho-Socio-Sexual] هستید و تمام این جنبه‌ها در کنار هم شما رو میسازه.

هیچیک از ابعاد وجودتون شریف‌تر یا پست‌تر از بقیه نیست.

اما بیش از حد بها دادن یا انکار کردن هر کدوم باعث میشه جنبه‌های دیگه از رشد باز بمونن.

با این وجود، تنها بُعدی که می‌تونه ما رو از محدوده تعریف شده انسانی فراتر ببره، سکشوالیته است.

هیچ دلخوشی، معاشرت یا غذایی نمی‌تونه تجربه متعالی یا Transcedental ‌ای که سکس ایجاد میکنه رو بهمون بده.

اما خیالپردازی، دیدن صحنه‌های جنسی، خودارضایی و یا داشتن روابط بی‌معنی و بی‌احساس باعث میشه، این انرژی قدرتمند در دایره بسیار محدودی عمل کنه.

موقعیت‌ها و تجربه‌هایی که شما رو درگیر بازیگوشی‌های جنسی می‌کنه،

بدون اینکه به امکانی فراتر از ابراز جسمانی سکس منجر بشه،

شما رو در یک چرخه تکراری تحریک – ارضا – دلزدگی نگه میداره.

برای اینکه بتونید به سکس مسیر بدید، باید هر روز،

آگاهانه و متمرکز،

انرژی جسمی و ذهنی‌تون رو صرف چیزی کنید که براتون مهمه و با ارزشه.

موقع انجام هر کاری – هر چند کوچک و کم اهمیت – طوری درگیرش بشید که انگار چیز دیگه‌ای تو دنیا وجود نداره.

بدون این، نگه داشتن انرژی جنسی، بستن مسیر نیروی زندگی و راکد کردن اونه.

 

نمی‌دونم از کجا شروع کنم

مهم‌ترین داشته شما، همین لحظه‌هاییه که با تیک تاک ساعت داره از دست میره.

هر روزی که صرف چیز با ارزشی نشده باشه، یه روز از دست رفته به حساب میاد.

این قسمت از سری سوپ موفقیت بهتون کمک می‌کنه چیزای معنی‌دار زندگی‌تون رو پیدا کنید.

دنبال این نباشید که درست‌ترین و بهترین رو پیدا کنید.

تو این دنیا “ترینی” وجود نداره.

در واقعیتی که زندگی می‌کنید و با آنچه در اختیار دارید شروع کنید.

به سمت چیزایی که می‌خواید، حرکت کنید.

چیزایی که می‌خواید، به سمت‌تون حرکت می‌کنن.

شما co-creator یا هم-آفرین این جهان هستید.

شما هم آفرین یا co-creator این جهان هستید

 

تمرکز ندارم

ذهن، یه میمون بازیگوشه.

نمی‌تونید بزور سرجاش بشونیدش، فقط باید سرگرمش کنید.

سرگرم چیزی که دوست داره یا براش مهمه.

البته بازم خستگی و حواسپرتی میاد سراغ‌تون.

حوصله سر رفتگی، خاصیت ذهنه.

وقتی حوصله‌اش سر بره، سراغ همه چیزایی میره که نباید.

برای همین، باید روتین داشته باشید.

روتین یا روال، نظم خشن و محدود‌کننده نیست.

بلکه همراه شدن با ریتم‌های طبیعی درون و اطرافتونه.

آگاه شدن به این ریتم‌ها، توجه بالا و ذهن خلوت می‌خواد.

برای داشتن ذهن خلوت باید خوراک و درونداد‌های اطراف رو فیلتر کنید.

“حالا یه ذره برم تو اینستا ببینم چه خبره”ها، پنجره زمانی‌ای که برای انجام کارای مهم داشتید رو می‌بنده.

انرژی و توجه

باذهن‌تون نجنگید.

هر بار که رفت جای دیگه، با ملایمت برش گردونید.

هر چند بار که لازم بود.

برای ذهن‌آرامی و کم شدن پراکندگی فکر مدیتیشن کنید.

هدف‌های وحشتناک‌ مهم‌تون رو با این پست پیدا کنید.

 

باورهای اشتباه درباره بیداری معنوی و استحاله

  • بیداری کوندلینی به شما قدرت مافوق بشری نمیده

بیداری شما، به این معنی نیست که آدم خاصی شدین.

یا به اسرار خلقت آگاه شدین.

بیداری معنوی، آگاه‌تر شدن نسبت به خودتونه.

بیدار شدن از خوابیه که توش خودتون رو اسیر همه چیزایی که نیستید، می‌دیدین.

می‌فهمید جسمی که باهاش زندگی‌ میکنید،

و هویتی که از خودتون ساختید نیستید.

و اینها رو نه فقط در ذهن‌تون، بلکه در سلول‌ به سلول بدن‌تون تجربه می‌کنید.

این بیداری معنویه.

وقتی اتفاق میوفته، علاقه‌تون رو به خیلی از چیزایی که قبلا براتون مهم بوده از دست میدید.

رابطه با خونواده، دیگران، با خودتون و … همه چی‌تون تغییر می‌کنه.

همینطور، کارای نیمه‌ تمومی که در روان و بدن و سطح انرژی شما باقی مونده به سطح میاد.

در واقع، فعال شدن کوندلینی به deconstruction سیستم موجود و تخریب بدشکلی‌های روان و جسم منجر میشه،

تا امکان زندگی در سطح بالاتری برای شما فراهم بشه.

برای من تروماها و آسیب‌های دوران کودکیم با بی‌نهایت احساس سوگ به سطح اومد.

انقدر زیاد که فکر می‌کنم، این بیشترین حدی از غمه که در روان آدمی قابل تجربه یا حتی قابل تحمله.

تغییر غیر قابل برگشت دیگه، حساسیت‌های غذایی بود.

بطور کامل تحمل لبنیات و تخم‌مرغ رو از دست دادم.

انقدری زندگیمو مختل کرده بود که مجبور شدم دارو مصرف کنم، چون فکر می‌کردم بیماری گوارشه!

بطور کامل میل به خوردن گوشت و مرغ رو از دست داده بودم و هیچ اشتهایی به خوردن غذاهایی که یه زمانی نسبت بهشون ولع داشتم، از دست داده بودم.

بدون اینکه بخوام گیاهخوار شدم.

چطور گیاهخوار یا وگن بشم

ویدیوی راهنمای گیاه‌خواری رو اینجا ببینید.

 

  • بیداری دکمه خاموشی نداره

وقتی کوندلینی فعال بشه نمی‌تونید کنترل یا متوقفش کنید.

فقط می‌تونید مقاومت نکنید.

با بیداری، معنای همه چیز تغییر می‌کنه.

زندگی و اتفاقاتش با اون همه جنب و جوش، معناش رو از دست میده.

ولی هنوز زندگی می‌کنید.

مثل بچه‌ای که می‌فهمه فرشته مهربون نبوده که زیر بالش‌اش جایزه میذاشته،

با جایزه‌هاش بازم بازی می‌کنه،

ولی دیگه به عشق اونا از خواب بیدار نمیشه.

میخوابه و بیدار میشه و با جایزه‌هاش بازی میکنه،

چون وقت خواب، بیدار شدن و بازی با جایزه‌هاست.

همینطور، کوندلینی باعث میشه به شیوه‌های جدیدی بخواید خودتون رو ابراز کنید.

مثلا بخواید با نقاشی، ساز زدن، نوشتن رقصیدن، آواز و … خودتون رو ابراز کنید.

برای من حرف زدن درباره تجربه‌ها و چیزایی که یاد گرفتم، بیشتر از همیشه قوت گرفت.

 

  • بیداری معنوی آدم خوبه شدن نیست

بیداری معنوی این نیست که همه رو دوست داشته باشید، همیشه لبخند بزنید یا دیگه به مشکل برنخورید.

تا زمانی که این بدن رو دارید و تو این دنیا زندگی می‌کنید، مجبورید با قوانین و سازوکار این دنیا پیش برید.

سازوکارهای روانی و رفتاری انسانها میلیون‌ها سال تکامل پیدا کرده تا ما رو با مقتضیات محیط اطرافمون سازگار کنه.

Action must be as the situation demands

اما تفاوتی که با قبل پیدا می‌کنید اینه که می‌تونید خودتون رو ببینید.

و می‌تونید خودتون رو نجات بدید.

مثل کسی که داره کابوس یا رویا می‌بینه.

تکونش میدید و بهش میگید داره خواب میبینه.

 

  • خودم کوندلینیم رو بیدار می‌کنم

فعال شدن کوندلینی می‌تونه تغییرات هویتی، ادراکی و روانی‌ای در شما ایجاد ‌کنه،

که نتونید مقتضیات بیرونی زندگی‌تون رو باهاش هماهنگ کنید.

حتی در آشرام‌ها و عبادتگاه‌ها، دو شیوه‌ متفاوت از یوگای کوندلینی به کسایی که خونواده دارن و اَسِتیک [Ascetic] یا زاهد هستن آموزش داده میشه.

دلیلش ساده است:

بیداری این انرژی، زندگی معمول شما رو از هم می‌پاشه.

چیزی که خیلی‌ها، آماده یا حتی مایل بهش نیستن.

سادگورو [Sadhguru] یوگی هندی، که زندگی میلیون‌ها نفر – از جمله من رو عمیقا تحت‌تاثیر قرار داده – یوگای کوندالینی رو قدرتمند‌ترین و در عین حال، خطرناک‌ترین سبک یوگا میدونه.

انقدر که می‌تونه ظرف چند روز، شما رو تو خونه خودتون به یه غریبه تبدیل‌ کنه.

وقتی این بُعد از زندگی شما به روتون باز بشه، جنبه‌های دیگه هم تحت‌تاثیر قرار می‌گیره.

مطالعات زیادی هم نشون میدن، بیشترین حد استرس و آشفتگی مربوط به کساییه که چارچوبی برای پذیرش و هضم آنچه داره براشون اتفاق میوفته ندارن. [منبع]

بنابراین، بیداری کوندلینی همیشه هم تجربه مثبتی نیست.

بلکه می‌تونه با سوگواری، مشکلات روحی و جسمی و با در هم شکستن مفهوم و هویت خود همراه باشه.

کتاب من آنم که در پست کتاب‌هایی که دنیامو زیرورو کرد معرفی شد، بهتون کمک میکنه این مفهوم رو بهتر بفهمید.

 

  • با استحاله دیگه سکس نمی‌خوایم؟

وقتی داشتم دنبال حلقه گمشده پولدار شدنم می‌گشتم با مفهوم استحاله جنسی آشنا شدم.

چیزایی که تو فصل ۱۱ کتاب “Think & Grow Rich” پیدا کردم، بنظرم غریب اومد.

ولی تصمیم گرفتم فرصت امتحان کردنش رو به خودم بدم.

حدود دو سه ماهی طول کشید که خارش روانی سکس، جاش رو به یه موج سواری روون و لذت‌بخش بده.

تمام توان ذهنیم بی تقلا روی چیزایی که میخواستم متمرکز میشد و خلاقیت، بی‌کشمکش جلوه میکرد.

انگار تو اقیانوس شناورم.

تو اون مدت خودم رو عمیقا و شدیدا درگیر ساختن چیزایی کرده بودم که دوست داشتم.

روی بلاگ شخصیم کار می‌کردم.

گنج این مرحله از بازی رو پیدا کرده بودم.

 

  • من تو رابطه‌ام، چطور استحاله رو انجام بدم؟

برای خیلی از ما سکس، تکانه‌ایه که تا حسش کردیم سعی‌ می‌کنیم از شرش خلاص شیم.

در حالیکه کم کردن دفعات رابطه جنسی برای بالا بردن کیفیت، می‌تونه اون رو به تجربه‌ای خلسه آور بدل کنه.

سکس حتی می‌تونه باعث تغییر هشیاری یا تجربه altered state of consciousness بشه.

در سیستم یوگای تانتریک و تائوئیسم، روشها و تمریناتی برای استفاده از سکس و بالا بردن آگاهی معنوی طراحی داده شده،

که به‌ صورت یکنفره و یا دونفره قابل انجامه.

سکس یکنفره که شیوه انفرادی بالا بردن انرژی جنسی از طریق تمرینات تنفس و چی‌گانگ هست،

جریان انرژی جنسی رو در بدن بالا میبره.

در بعضی از تمرینات، می‌تونید ارگاسم رو بدون داشتن پارتنر و بدون لمس فیزیکی ایجاد کنید، که بهش vally orgasm یا soul sex گفته میشه.

این کتاب‌ها که در منابع آکادمیک مربوط به کوندلینی معرفی شدن، می‌تونه شروع خوبی باشه:

  • Taoist Secrets of Love: Cultivating Male Sexual Energy (Chia and Winn 1984)
  • Tao of Love and Sex (Chang 1977)
  • Sex to Super Consciousness (Rajneesh 1974)
  • Sexual Secrets (Douglas and Slinger 1979)
  • The Joy of Sex (Comfort 1972)
  • Mantak and Maneewan Chia—Healing Love: Cultivating Female Sexual Energy (1986)
  • The Multi-Orgasmic Man (1996)
  • The Multi-Orgasmic Couple (2000)

 

  • استحاله با عشق در تضاده؟

عشق  – برخلاف رابطه‌های بدون احساس – ظرفیت‌های روانی، رفتاری و معنوی‌ای‌ رو باز می‌کنه که در خودتون سراغ نداشتید.

در واقع، بودن با کسی که دوستش دارید، یه فرصت فوق‌العاده برای رشد عاطفی و معنوی‌ شماست.

عشق مرزهای خیالی بین ما و دیگری رو کمرنگ می‌کنه.

و این یعنی تمام چیزی که باید در زندگی بدونیم:

دیگرانی وجود نداره، فقط ماییم.

there is no them, there is only us

اگه زندگی به شما فرصتی داده تا کسی رو ‘فراسوی مرزهای تنَش’ دوست داشته باشید،

و اون رو به عنوان بخشی از وجودتون بپذیرید، شما ‘بیدار’ شدین.

 

اگه این پست براتون جالب بود، ممکنه بخواید درباره این موضوعات هم بیشتر بدونید:

 

 

_________ نوبت شماست _________

تجربه و دیدگاه شما می‌تونه به دیگران کمک کنه تصمیمات بهتری بگیرن :)