تو این دنیا هیچی دلیل هیچی نیست.
در واقع، همه چیز این دنیا uncaused یا بیدلیله.
یعنی هیچ چیز به تنهایی باعث اتفاق افتادن چیز دیگهای نمیشه.
و برای اتفاق افتادن هر چیزی، همه چیز باید دست به دست هم بده.
حتی برای بال زدن یه پروانه، همه چیز این دنیا باید مهیا باشه.
پس هیچوقت نمیتونید به تمام دلایل چیزی – از جمله خیانت – پی ببرید.
حتی کسی که بهتون خیانت کرده هم نمیتونه به همه دلایلش آگاه باشه.
این پست بهتون کمک میکنه، انگیزههای خیانت رو بهتر درک کنید و اگه براتون اتفاق افتاد رو هر دو پاتون فرود بیاید.
سوالاتی که در این پست جواب داده میشن:
- تعریف جهانی خیانت چیه؟
- واقعا مردا بیشتر خیانت میکنن؟
- اصلا چرا خیانت میکنیم؟
- بعد از خیانت چیکار نکنم؟
- چرا آدمای خوب خیانت میبینن؟
- منم مقصرم که بهم خیانت شده؟
- اگه خیانت کردم چیکار کنم؟
ویدیوهای این پست رو اینجا و اینجا ببینید.
پادکست یا نسخه صوتی این پست رو هم اینجا بشنوید.
تعریف خیانت چیه؟
رابطه عاطفی و یا جنسیای که نتونید به دوست یا همسرتون بگید خیانت محسوب میشه.
این رابطه نباید حتما حضوری و یا در دنیای واقعی باشه.
مثلا ارتباط اس.ام.اسی یا اینترنتی که تم جنسی یا عشقی داشته باشه هم خیانت به حساب میاد.
مردا بیشتر خیانت میکنن؟
این ذهنیت عام که مردها بیشتر خیانت میکنن، برمیگرده به اینکه جامعه خیانت مردها رو بهتر تاب میاره.
انگ زنی که خیانت کنه، خراب بودنه.
اما اگه یه مرد خیانت کنه: ‘این مردا همشون همینن.’
برای همین، راحتتر و بیشتر دربارهاش صحبت میشه.
در واقع، خیانت مردها تا حدی آشکارتره.
بعلاوه، مردها بیشتر از زنها تمایل دارن درباره روابط فرا-زناشویی حرف بزنن.
حتی ممکنه این رو نشونه قوی بودن و توانایی جنسی و استقلال بدونن.
اما زنها حتی در مطالعات دو-سر-کور که هیچ نام و نشونی ازشون باقی نمیمونه هم، ممکنه روابط خارج از ازدواجشون رو مخفی کنن.
چرا خیانت میکنیم؟
نیازهای برآورده نشده
هیچ چیزی بیشتر از نیاز برآورده نشده، دیگریِ شما رو به سمت دیگران نمیبره.
البته ساده انگارانه است که فکر کنیم:
من امشب بهش توجه نکردم، فردا صبح که پاشد خیانت میکنه.
تو رابطه عمیق و طولانی که هر سه ضلع مثلث عشق:
- صمیمیت
- کشش جنسی
- و اعتماد
وجود داره، خیانت معمولا بعد از تلاشهای طولانی و بیثمر، برای تامین نیازهای اساسی اتفاق میافته.
البته، پیش شرط دیگه خیانت اینه که تحمل جدایی از ادامه دادن رابطه سختتر باشه.
مثلا داشتن بچه، وابستگی شدید، دلایل مالی و … میتونه جدایی رو گزینه ناممکنی جلوه بده.
پس در رابطههای طولانی که آدمها نه راه پس دارن و نه راه پیش، ممکنه تصمیم بگیرن نیازهاشون رو به جای یک نفر، از طریق مجموعهای از آدمها تامین کنن.
واقعیت اینه که هزاران سال پیش هم، کل قبیله یا روستا، مسئول تامین نیازهای عاطفی، جنسی و ابزاری همدیگه بودن.
اصلا همین، از اونها اجتماع ساخته بود:
همه برای یکی، یکی برای همه.
در اجتماعات کوچیک انسانی، هر کسی میتونست با دیگری رابطه داشته باشه.
و بچههایی که از این ارتباط بوجود میومدن توسط همه افراد اون قبیله بزرگ میشدن.
اما امروز، نیازهایی که قبلا توسط یک روستا یا قبیله تامین میشده، باید فقط با یک نفر برآورده بشه.
نقش آدم بد
بعضیا نیاز دارن آدم بدهي داستان باشن تا احساس خوبی به خودشون پیدا کنن.
چون بنظر میاد آدم بدا همیشه جاشون امنه و یه قدم از بقیه جلوترن.
اینجوری اگه بهشون نارو بزنن، خیالشون راحته، چون خودشون ته نامردی رو درآوردن.
پس تو حساب کتاب خودشون برندهان.
حتی بعضی از خیانتدیدهها ممکنه خائن سناریویهای بعدی بشن.
مثلا تو رابطهای که خیلی امنه و طرف قابل اعتماده فکر کنن:
زیادی خوبه که واقعی باشه!
برای اینکه دیگه آسیب نبینن خودشون دست به کار روابط موازی میشن تا ضربهگیر خیانت احتمالی طرفشون باشه.
یا حتی ممکنه خیانت کنن که وابسته نشن.
البته نقش منفی یه کارکرد دیگه هم داره:
تسکین احساس گناهی ریشهدار از طریق تنبیه شدن و تحقیر.
احساس گناه، مبنای خیلی از فانتزیهای جنسی مدرنه و آدمها رو درگیر روابطی میکنه که تم اصلی اونها تحقیر یا تنبیه باشه.
اگر هم نباشه خودشون با خیانت و بدقلقی و … رابطه رو به این سمت و سو میبرن.
سندروم یک فنجان قهوه
بعضی از خیانتها جایی اتفاق میوفته که همه چیز رابطه خوبه.
دو نفر همدیگه رو دوست دارن.
به هم اعتماد دارن.
و از رابطه راضیان.
دوست یا همکارشون پیشنهاد میده که با هم یه فنجون قهوه بخورن.
یه قرار یهویی،
به صرف قهوه،
چیزی نمیشه که … .
و قهوه بعدی.
دیدارهای بعدی.
… .
فیلم دیشب [Last Night, 2010] رو ببیند.
چندهمسری ذاتی انسانها
هلن فیشر – انسانشناس امریکایی – در این ویدیو توضیح میده که روابط جنسی اتفاقی با وجود داشتن پارتنر ثابت – با طبیعت انسان سازگاره و پدیده جدیدی نیست.
دلیلش هم اینه که:
- دلبستگی
- کشش جنسی
- و عشق رومانتیک
توسط سه فرایند متمایز در مغز هدایت میشن و ممکنه بطور همزمان و در رابطه با یک فرد بوجود نیان.
به عبارت دیگه، ما آدمها میتونیم یه نفر رو دوست داشته باشیم، به اون یکی کشش داشته باشیم و به نفر سوم وابسته شیم!
چند همسری و روابط متعدد جنسی اما شکل ایدهآل رابطه نیست.
چون با تقسیم سرمایه عاطفی، جنسی، روانی، مالی و زمانی شما بین چند نفر، به هر فرد سهم ناچیزی میرسه.
و در نتیجه، بازگشت سرمایه شما هم به همین میزان محدود میشه.
بعد از خیانتش چه کنم؟
مهمترین کار اینه که اجازه ندید یه تجربه تلخ به آسیب پایدار تبدیل بشه.
چون هر تجربه دردناکی لزوما باعث آسیب یا ضربه روحی نمیشه.
مثلا وقتی انگشت کوچیکهتون میخوره به پایه مبل،
چند ثانیه شلون شلون راه میرید،
به پایه مبل فحش میدید،
و بعد همه چیز مثل قبل میشه.
دیگه نه به مبل فکر میکنید،
نه به انگشت کوچیکه.
اما اگه هربار که از کنار مبل رد میشید،
بترسید که یه جاتون به یه جایی بخوره و دوباره درد بکشید،
مدل راه رفتنتون عوض بشه،
فکراتون تغییر کنه،
این یعنی، ضربه خوردید یا traumatize شدین.
در این حالت، تمام منابع شما صرف جلوگیری از ضربه مجدد میشه.
پس تجربه ناخوشایند، آزارتون میده، حتی ممکنه زندگیتون رو موقتا مختل کنه، اما تروما یا ضربه ازتون آدم دیگهای میسازه.
حتی اگه به ظاهر زندگی عادی داشته باشید، این سوگ و غم در روان و سیستم عصبی شما باقی میمونه.
و اجازه نمیده تمامتون رو زندگی کنید.
تروما یعنی آسیب حل نشده.
چطور ترومای خیانت رو حل کنم؟
مهمترین قدم برای حل تروما، فرار نکردنه.
آدمها از درد شدید فرار میکنن.
چون فکر میکنن اگه خیلی شدید بشه نمیتونن تحمل کنن،
میمیرن،
یا دیوونه میشن.
الکل و داروهای اعصاب و مواد مصرف میکنن.
بلافاصله وارد رابطه جدید میشن.
خودشون رو با کار مشغول میکنن.
با عجله میخوان خودشون رو به زندگی عادی برگردونن.
اینطوری خودِ آسیبدیدهشون رو جا میذارن و میرن.
تروما از اینجا شروع میشه.
در واقع، خود اتفاق نیست که به تروما تبدیل میشه.
واکنش شماست که نمیذاره یه حادثه دردناک براتون حل و فصل بشه.
وقتی میتونید به زندگی عادی برگردید که همه چیز براتون عادی شده باشه.
نه اینکه تلاش کنید، همه چیز رو عادی جلوه بدید.
برای برگشتن به زندگی عادی باید از عادی زندگی کردن فاصله بگیرید.
از تظاهر به اینکه خوبید و قوی.
هر برنامهای که دارید رو متوقف کنید و هیچ تصمیمی نگیرید.
هر چقدر لازمه به بدن و روانتون اجازه سوگواری بدید.
تا جایی که جسم و ذهنتون به حالت عادی برگرده.
و بر میگرده.
برای فراموش کردن کسی که دوستش دارید، پست واکنش سوگ رو بخونید.
رشد کنید.
دنبال چراییهاتون برید.
نگاهتون رو به دنیا انقدر وسیع کنید که این تضادهای ظاهری رو در خودش جا بده.
تا آدم بهتری بشید.
نه برای دیگران.
برای خودتون.
آدمی که بتونه بهتر از خودش مراقبت کنه.
آدمی که برای محافظت از خودش مجبور نباشه به دیگران آسیب بزنه.
پا جای پای دیگری گذاشتن، شما رو در مختصات آدمهایی قرار میده – مثل شریکتون – که از درد، درد میسازن.
برای خودشون.
و برای بقیه.
البته قرار نیست بعد از خیانت دیدن، بطور اتوماتیک به نسخه بالاتر ارتقا پیدا کنید.
در واقع، این تجربه فقط تلنگریه که شما رو در مسیر رشد قرار میده.
بقیهاش با خودتونه.
پست زندگی جنسی آگاهانه میتونه بهتون کمک کنه.
دیگه نمیتونم اعتماد کنم
اینکه بعد از خیانت دیدن سعی کنید خوشبینی و اعتماد رو در خودتون تقویت کنید، مثل اینه که روی زخم عمیقی که از گردن تا طحالتون رو گرفته، یه تتوی سه بعدی بزنید.
شاید خوشگل بشه ولی زخمتون سر جاشه.
برای اینکه بفهمید، بعد از خیانت چطور میشه دوباره اعتماد کرد، باید بفهمید اعتمادتون از کجا میاد.
اعتماد قبل از خیانت
شما به فرد x اعتماد میکنید:
۱. بر اساس شناختی که تا حالا ازش بدست آوردید.
که ای بسا از فردا آدم دیگهای شد، یا تو یه موقعیت جدید شما رو غافلگیر کرد.
۲. بر اساس چیزایی که در مورد اون آدم حس میکنید یا حدس میزنید.
حدس و حس شما از تجربیات گذشتهتون و یا اطلاعات ژنتیک ذخیره شده در DNA شما میاد.
مثلا، همه پسرهای عینکی قابل اعتمادن، چون پدر یا برادرتون یا فردی آشنا که ارتباط امنی باهاش داشتید، عینکی بوده.
برای همین به مردای عینکی راحتتر اعتماد میکنید.
اعتماد اما، نباید مبنای رفتار و عملکرد ما در رابطه باشه.
یا حداقل نباید در تمام موارد باشه.
اعتماد بعد از خیانت
بعد از خیانت، یه پوشه حاوی تمام ویژگیهای پارتنر خائنتون ایجاد میشه:
- زنهای بلوند یا مردای پولدار
- دخترای مظلومی که تو کال سنتر کار میکنن
- مردای زبونبازی که بیشتر از ۴ ثانیه لبخند میزنن
هر ویژگی شاخصی که پارتنرتون داشته، به عنوان علائم هشدار در ذهنتون طبقهبندی میشه.
تا جلوی ضربه مجدد رو بگیره.
گاهی شدت ضربه انقدر زیاده و یا انقدر تکرار شده که تو کل کشو یه تیکه کاغذ هست و روش نوشته:
همه مردها،
همه زنها،
هر رابطه عمیقی،
هر عشقی،
اصلا همه چیز این دنیا …،
غیرقابل اعتماده.
چطوری میشه دوباره اعتماد کرد؟
اعتماد یعنی من فرض میکنم که تو در جهت منافع من عمل میکنی، نه به ضرر من.
در واقع تو رو حافظ منافع خودم میدونم:
جایی که نیستم و خبر ندارم، تو از منافع من و رابطهمون مراقبت میکنی.
وقتی خیانت اتفاق میوفته، این فرض رد میشه.
چیزی که بعد از خیانت احتیاج دارید تا بتونید به زندگی عادی برگردید، این نیست که:
یکی رو پیدا کنم که دیگه مطمئن باشم اینکارو باهام نکنه.
اعتماد اینه که اگه اینم کرد من از پسش بر میام.
پس بازسازی اعتماد این نیست که بگیم،
نه ایشالا که دیگه اتفاق نمیافته!
اینه که من سعی میکنم تا جایی که میدونم و میتونم جلوش رو بگیرم:
- چه در مرحله انتخاب پارتنر
- و چه در عملکردم در طول رابطه
ولی اگرم اتفاق افتاد، من از پس خودم برمیام.
پس شما این بار به خودتون اعتماد میکنید،
نه دیگری.
چطوری میتونم آدم خوب رو از بد تشخیص بدم؟
اصولا تقسیم کردن آدما به دو دسته خوب و بد کار خطرناکیه.
چون باعث میشه دیگه نبینیم کی داره چیکار میکنه.
آدمی رو که بد میبینیم، همه چیش رو بد تفسیر میکنیم،
و کسی که فکر میکنیم خوبه رو، حتی بدیهاش رو مثبت میبینیم.
واقعیت اینه که حتی هیتلرم ۲۴ ساعت شبانهروز و ۷ روز هفته جنایت نمیکرده.
هر آدمی ترکیبی از ویژگیهای خوب و بده که بسته به فضا و موقعیتی که توش قرار میگیره + هزار و یک عامل دیگه، بخشی از خودش رو بروز میده و زندگی میکنه.
و همه ما هر چقدر هم از خودمون مطمئن باشیم که چقدر آدم خوبی هستیم و هیچوقت بد کسیو نخواستیم … ،
آدم بدهی داستان یه نفر دیگهایم.
با این وجود، برای آسایش ذهنی هم که شده نیاز داریم بدونیم طرف آدم خوبیه یا نه.
تواناست یا بیعرضه.
قابلاعتماده یا ناتو.
و بعد میتونیم تو این مختصات، جای خودمون رو پیدا کنیم و رفتارهامون رو تنظیم کنیم.
اما اغلب شدنی نیست.
چرا انقدر سخته؟
مغز ما برای تجمیع تضادین و در خود پذیرفتن واقعیات متضاد طراحی نشده.
و این در حالیه که زندگی به مفهوم وسیعش مجموعهای از – به ظاهر – ناسازگارترین و جمعناپذیرترین مفاهیمه.
برای همینه که مهمترین جنبههای زندگی رو با مغز نمیشه فهمید.
توانایی شما برای در کنار هم پذیرفتن خوبی و بدی آدمهاست که تعیین میکنه چقدر در روابطتون موفق هستید.
در واقع زندگی ما از جایی شروع میشه که بتونیم با نسبیتها کنار بیایم و هر چیز رو همونطور که هست ببینیم.
چرا آدمای خوب خیانت میبینن؟
اگه فکر میکردید چون آدم خوبی هستید نباید این اتفاق براتون میوفتاده، بیشتر از بقیه به این بیدارباش نیاز داشتید.
چون بیشتر از بقیه با سازوکار این دنیا ناآشنا بودید.
این دنیا با آدمهای خوب بهتر تا نمیکنه.
اینکه فکر کنید زندگی باید با شما مهربون باشه، چون آدم خوبی هستید،
مثل اینه که بگید، یه گاو وحشی نباید بهم حمله کنه چون من گیاهخوارم.
با خیانت و چراهاییهای که بدنبالش میاد اما، به سمت و سوی تازهای پرتاب میشید.
جایی که مجبورید ایدههای ناکارآمدتون درباره دنیا و زندگی رو کنار بذارید و همه چیز رو دوباره نگاه کنید.
بدون عینک،
بدون فیلتر.
منم مقصرم؟
تو خیانت، هر سه نفر سهم دارن.
یعنی شما هم در اتفاقی که افتاده سهیم هستید.
البته نقش داشتن و مقصر بودن یه دنیا با هم فرق دارن.
مثلا زیادی خوب بودن شما ممکنه ماشهچکون رفتار خیانت شده باشه.
همه جوره-وفادار و در دسترس بودن شما، اون رو به یاد مادرش میندازه.
که ازش عصبانیه.
عصبانیه که چرا زندگیش رو فدای مردی – که پدرش باشه – کرده.
پدر بیلیاقتی که همه رو عذاب داده.
با خیانت، هم خشم ناآگاهش رو ابراز میکنه،
و هم بطور غیر مستقیم شما رو – که مادر نمادینش هستید – فراری میده.
نجات مادرش، کاریه که نتونسته هیچوقت انجام بده،
و همیشه بابتش عذاب وجدان داشته:
من بدم، تو خودتو نجات بده.
خودش همون پدری شده که همه عمر ازش متنفر بوده.
در واقع، تو این سناریو بیشتر خودش رو قربانی کرده تا شما رو.
انواع پویاییهای رابطه با مادر و پدر نمادین در عشق و سکس رو اینجا ببینید.
اینکه آگاه بشیم سهمتون چی بوده، کمک میکنه از نقش تماما-قربانی خارج بشیم و خودتون رو بعنوان همآفرین واقعیتی که ساختید ببینید.
چرا هر کی میاد تو زندگیم آدم بدیه؟
نقش قربانی – یا این که نفهمیدم چی شد و هیچ کنترلی روی این اتفاق نداشتم – فلجکننده است.
آگاهی از موقعیتهای مشابه، شاید مصونیت ۱۰۰٪ نیاره، اما میتونه مثل یه سیستم هشدار عمل کنه.
آلارم که فعال شد، دیگه با خودتونه چطوری جونتو ور دارید و فرار کنید یا وایسید و جلوی نشتی رو بگیرید.
اما مشکل اینجاست که آدمها نمیخوان نقششون رو از دست بدن.
چون نقش قربانی برای فرد، سود روانی داره.
وقتی در نقش آسیبدیده زندگی میکنیم،
دیگران بهمون میرسن،
بیشتر مواظبمونن،
و امتیاز ویژهای برامون قائل میشن.
پاداشدهندگی نقش قربانی، ما رو در قالب نقشمون فرو میبره.
و همین باعث میشه آدم بدای دیگهای رو بیاریم تو زندگیمون تا نقش مکمل ما باشن.
نقش مکمل قربانی کیه؟
وقتی آگاهانه یا ناآگاهانه در رُل قربانی زندگی میکنید، یعنی همیشه اون آدم گناهی گوگولی قصهاید که فقط خوبی میکنه و بدی میبینه، دو جور آدم میاد تو زندگیتون:
- کسایی که نازتون میکنن
- کسایی که نارو میزنن
و هر دو دسته باعث میشن بیشتر برید تو قالب نقش.
نه اینکه همه آدمها حساب شده وارد این بده بستون بشن.
در واقع این شمایید که با ذهنیت قربانی، ناآگاهانه خودتون رو با این افراد همتراز و هممسیر میکنید.
پس تا وقتی تغییر نکنید، آدماتون عوض نمیشن.
عین بازیهای کامپیوتری که تا گنج این مرحله رو از لای لجنا در نیارید، نمیرید مرحله بعد.
خیانت کردم، چیکار کنم؟
بهش بگم یا نگم
بعد از خیانت و قبل از اعتراف، این سوالات رو با صداقت بیرحمانه جواب بدید:
- میخواید واقعیت رو بهش بگید که احساس بهتری نسبت به خودتون پیدا کنید؟
اگه انقدر روراستید، چرا قبل از خیانت بهش نگفتید که همچین قصدی دارید؟
- یه چیز با ارزش رو شکستین، میخواید خبرش کنید که با هم خرابکاریتون رو جمع کنید؟
تقسیم کردن مسئولیتی که تماما متوجه شماست، نشونه این نیست که آدم خوبی هستید.
خیانت انتخاب شخصی شما بوده، حتی اگه رابطه سراسر نقص و ناکامی بوده باشه.
مسئولیتش رو به عهده بگیرید.
پشت شیشه زندگی کنید
اگه تصمیم گرفتید درباره اتفاق – یا اتفاقاتی – که افتاده باهاش حرف بزنید،
و یا اینکه خودش فهمیده،
باید بدونید که ادامه رابطه – البته اگه رابطهای مونده باشه – فقط با زندگی پشت دیوارهای شیشهای امکانپذیره.
طرف مقابل برای اینکه بتونه در مسیر اعتمادسازی و بخشش حرکت کنه، باید همه چیز رو درباره رفتوآمد شما، ارتباطاتتون و … ببینیه و بدونه.
مجوز خیانت اون هم صادر شده
وقتی خیانت کردید، این حق رو به طرف مقابل میدید که اون هم از تعهدی که بهتون داشته خارج بشه.
ممکنه تصمیم بگیره یک روز بعد یا ده سال بعد از حقش استفاده کنه، حتی اگه شما رو بخشیده باشه.
چون بخشیدن خیانت یک تصمیم لحظهای نیست،
یک فرایند تدریجیه که هر دو نفر تا پایان عمر رابطه باید روش کار کنن.
و یادتون باشه، خیانت شما یه پرونده بازه.
هر اتفاق کوچیک و بزرگی میتونه، همه چیز رو با همه هیجانات و خشم فردای خیانت، به سطح بیاره.
اگه این پست براتون جالب بود، ممکنه بخواید درباره این موضوعات هم بیشتر بدونید:
- چطور از شکست عشقی دربیایم؟
- سینگل موندن | دلایل + راهکارها
- دوستیابی آنلاین خوبه یا بد؟
- تنوعطلبی جنسی طبیعیه یا اختلال؟
- شوگر ددی و چیزایی که باید دربارهاش بدونید.
برای اطلاع از پستهای جدید صفحه اینستاگرام خانوم میم رو دنبال کنید.
_________ نوبت شماست _________
تجربه و دیدگاه شما میتونه به دیگران کمک کنه تصمیمات بهتری بگیرن :)
فوق العاده ای ، نمونه ای ، دومی نداری ، کلا وقتی دارم فیلماتو میبینم یا متن هاتو میخونم حس غرور بهم دست میده که جنمت خیلی بالاست ، ارزوی سربلندی برای تو
ممنونم
ممنون از توضیحات قابل فهمتون.
به نظر خودتون رابطه ای که توش خیانت اتفاق افتاده رو میشه بخشید و ادامه داد؟(نظر شخصیتون)
از نظر من هیچ چیزی تو این دنیا غیرممکن و نشدنی نیست اما واقعیت اینه که خیانت دیدن زخمی به جا میذاره که میتونه هر روز رابطه رو تحت تاثیر قرار بده. به قول نیچه:
آشفتگی من
از این نیست که به من دروغ گفتهای،
از این آشفته ام که
که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم…
سلام خانوم دکتر یه ویدعو مخصوص خیانت خانم ها فقط خیانت خانوم ها بگیرین که چیکار کنیم خیانت نکنن مرسی
سلام، حتما
ممنون مهشید خانوم. من از نصف حرفای شما تو این نوشته چیزای خوبی پیدا کردم، بقیه اش رو یا نفهمیدم یا برای من نبودن و یا حوصله مکان و زمان اجازه نداد.