عشق و اعتیاد، مبنای زیستی مشترکی دارن.
وقتی عاشق میشیم، همون مراکز مغزیای فعال میشن که اعتیاد و وابستگی به یک ماده مخدر یا روانگردان رو کنترل میکنن.
حتی اسکن مغزی افرادی که عشقشون ولشون کرده و افرادی که در حال ترک کوکائین هستن، شباهت زیادی به هم داره. [منبع]
در واقع، عشق و اعتیاد هر دو تحت تاثیر سیستم دوپامینی مغز که بهش Reward System یا سیستم پاداش گفته میشه قرار داره.
دوپامین نوعی ماده شیمیاییه که با انگیزه و جستجوی چیزی بیرون از ما و تمرکز روی اون مرتبطه.
به همین دلیل تجربه جدایی و ترک اعتیاد انقدر به هم شبیهن.
برای اینکه درباره جدایی و شکست عشقی و جدایی بیشتر بدونید، این ویدیو رو در کانال یوتوب خانوم میم ببینید.
بعد از جدایی کی بیشتر اذیت میشه؟
شکست عشقی، برای زنها درد روانی و فیزیکی بیشتری ایجاد میکنه، در حالیکه مردها عموما بعد از خاتمه رابطه کمتر اذیت میشن. [منبع]
ویژگیهای تکاملی و عصبشناختی زنها و مردها مسئول این تفاوته.
مواجهه جنسی برای زنها میتونسته به ۹ ماه بارداری و چند سال شیردهی ختم بشه، در حالیکه مرد میتونسته لحظاتی بعد از رابطه جنسی برای همیشه بره.
در واقع، طبیعت مکانیزمهایی رو در سیستم عصبی و روانی زنها ایجاد کرده تا موندن اونها در کنار جفتشون رو تضمین کنه.
علاوه بر اون، رابطه جنسی و عاطفی باعث وابستگی به جفت میشه، که خودش یکی دیگه از چیزاییه که جدایی رو – برای هر دو طرف – سختتر میکنه.
وابستگی به جفت یا pair bonding مجموعه رفتارها و حالات روانیایه که تحتتاثیر کوکتل شیمیاییای بوجود میاد که در حین سکس و با ارگاسم در مغز و بدن دو نفر ایجاد میشه.
چرا جدایی برای مردها درد کمتری داره؟
یکی دیگه از دلایلی که باعث میشه مردها بعد از جدایی و شکست عشقی کمتر از زنها پریشون بشن، شیوه مقابله اونها با تجربه دردناک احساسی و روانیه.
تحقیقات زیادی هست که نشون میده، مردها معمولا با خشم، اجتناب و حواسپرتی به احساسات منفیشون روبرو میشن.
و همین باعث میشه به طور کامل از جدایی و شکست عشقی درنیان.
برعکس، زنها بخاطر اینکه که اجازه میدن احساساتشون رو عمیقا تجربه کنن، میتونن از تجربه فقدان و شکست عاطفی بطور کامل ریکاوری بشن و حتی رشد کنن.
چطور با شکست عشقی و جدایی کنار بیایم؟
برای اینکه مغز بتونه با نبودن کسی کنار بیاد، باید نبودن اون فرد رو در واقعیت تجربه کنه.
اینطوری مدارهای عصبی فعالی که حضور اون فرد رو جستجو، پیشبینی و حتی تمنا میکنن، باید – به مرور – غیر فعال یا اصطلاحا خاموش بشن.
به زبون ساده، مغزتون باید عدم نزدیکی با اون آدم رو تجربه کنه و یاد بگیره.
پس به جای اینکه سعی کنید از حس کردن جای خالیش فرار کنید و یا اون رو با چیز دیگهای پر کنید، باید اجازه بدید خلا حضورش احساس بشه.
در حقیقت، ما بطور طبیعی به سازوکاری مجهز هستیم – به اسم واکنش سوگ – که طی فرایندی بهمون اجازه میده با فقدان مواجه بشیم و ازش عبور کنیم.
اما تلاش برای قوی بودن یا حس نکردن، جلوی ترمیم روانی ما رو میگیره.
واکنش سوگ به جدایی
سوگواری واکنش ما به از دست دادن کسیه که برامون خیلی مهم بوده و پر کردن جای خالیش غیرممکنه.
یا حداقل اینطوری بنظر میاد.
سوگ میتونه در واکنش به مرگ یک عزیز یا جدایی و خاتمه یه رابطه مهم باشه.
سوگواری معمولا با گریه و غصه و بیخوابی و احساس تهی بودن و بی علاقگی به زندگی همراهه.
از اونجایی که واکنش سوگ یک پدیده طبیعی و جهانیه، ۵ مرحله براش تعریف شده:
- انکار یا Denial
- خشم یا Anger
- چانهزنی یا Bargaining
- افسردگی یا Depression
- پذیرش یا Acceptance
البته قرار نیست مراحل سوگ حتما پشت سر هم اتفاق بیوفته.
واکنش سوگ شما مثل اثر انگشتتون منحصر به فرده.
ممکنه بعضی از مراحل اصلا اتفاق نیوفتن و یا همگی ظرف چند ساعت بیان و برن و یه جای دیگه برگردن.
با این وجود، بیشتر آدما بین ۶ ماه تا ۱ سال از سوگ یک رابطه درمیان و به زندگی عادی برمیگردن.
اگه بیشتر از این طول بکشه، بهش اختلال سوگ حل نشده یا Prolonged Grief Disorder گفته میشه و به مداخله حرفهای یک روانشناس یا روانپزشک نیازه.
مرحله اول: انکار
تو این مرحله، نمیخوایم زیر بار بریم که رابطه مهمی تموم شده و یه جوری زندگی میکنیم که انگار اتفاق مهمی نیوفتاده.
انکار باعث میشه قطرهچکونی و یواش یواش، حجمه غم و اندوه رو احساس کنیم.
در واقع یک مکانیزم دفاعی روانیه که کمک میکنه زنده بمونیم.
انکار معمولا با بیتفاوتی و بیحسی همراهه و در مردها خیلی بیشتر دیده میشه.
چون بیشتر از زنها مستعدن که از احساساتشون فاصله بگیرن.
انتظارات اجتماعی و سبک تربیتی میتونه بخشی از این تفاوت رو توجیه کنه.
مثلا زنی که گریه زاری میکنه عادی به نظر میاد، اما مردی که گریه میکنه انگار “کمتر مَرده”.
مرحله دوم: خشم
خشم جایی از سوگواریه که احساس میکنید این حق شما نبوده.
حق نداشت باهاتون این کارو کنه.
حق نداشت همه چیزایی که بود رو ندیده بگیره و بره یا خیانت کنه.
تو این مرحله، عصبانیت شما میتونه – به جز خودش – متوجه هر کسی بشه.
دور و بریها، خونواده، دوستاتون و حتی گربهتون …
راننده جلویی که با سرعتی که شما میخواید حرکت نمیکنه …
رستورانی که پیتزاتونو دیر فرستاده …
و خلاصه هر چیزی، از کوره به درتون میکنه و بهش خشم displace شده یا جابهجا شده گفته میشه.
خشم یک مکانیزم دفاعیه برای تجربه نکردن رنجی که این جدایی بهتون تحمیل میکنه.
رنجی که شاید فراتر از تاب و توانتون بنظر بیاد.
مرحله سوم:چانهزنی
در این مرحله میخواید با هر روشی که میدونید و میتونید جلوی تموم شدن رابطه و جدایی رو بگیرید.
بهش اصرار میکنید و قول شرف میدید.
با خدا قرارداد میبندید و نذر و نیاز میکنید.
حتی دست به دامن فالگیر و دعانویس میشید.
تو این مرحله ممکنه احساس گناه داشته باشید و فکر کنید اگه فلان کار رو بکنید و بهمان حرف رو بهش بگید، شاید برگرده.
چون این کار ناتموم، روزنه امیدی رو باز میکنه.
روزنهای که چشمتون رو به روی تلخی بیپایان این جدایی باز میکنه.
مرحله چهارم: افسردگی
احساس پوچی و لذت نبردن از زندگی و گریهزاری، بخش طبیعی از فرایند سوگواریه.
دقت کنید که خلق افسردهوار با اختلال افسردگی تفاوت داره و نیاز به مداخله دارویی نیست.
اما معمولا، دور و بریها و دوستا و خونواده آدم سوگوار، همه کار میکنن که نذارن غصه بخوره.
و این همون چیزیه که باعث میشه سوگواری مسیر خودش رو طی نکنه.
اگه کسی رو دارید که سوگواره، دور کردنش از احساسات دردناک بهش کمکی نمیکنه.
اجازه بدید که با احساساتش در تماس باشه.
و در عین حال برای حمایت عاطفی و هیجانی ازش در دسترس بمونید.
مرحله پنجم: پذیرش
مرحله آخر سوگ، وقتیه که قبول میکنید اون آدم و اون رابطه برای همیشه تموم شده.
معنیش این نیست که بیتفاوت میشید.
بلکه معنا و مفهوم جدیدی رو براش خلق میکنید.
در عین اینکه قدردان تجربهای که در کنار اون فرد داشتید هستید، تاریکیها و روشنیهای رابطه رو میپذیرید و یاد میگیرید با نبودش زندگی کنید.
اشتباهات آدما بعد از جدایی
-
امواج سوگ
سوگواری بعد از جدایی، پر شدن خط دانلود یه موسیقی غمگین نیست.
سوگ به شکل موج میاد و میره.
موج اندوه میتونه، در یک آن تماممون رو تسخیر کنه و بره و یه جای دیگه برگرده.
تا جایی که دیگه برنگرده.
وقتی موج سوگ میگیرتتون دست و پا نزنید.
باهاش بمونید و اجازه بدید بدن احساساتتون رو بشوره.
-
نشخوار ذهنی
گفتیم برای اینکه بتونیم بعد از جدایی به زندگی عادی برگردیم باید اجازه بدیم مغزمون، نبودن اون فرد رو در واقعیت تجربه کنه.
وقتی خاطراتش رو چیدین دورتون و مدام دارید اینستاگرم و لستسین واتساپش رو چک میکنید و هر جا میشینید ازش میگید، بدن و روان شما نبودن و نداشتنش رو تجربه نمیکنه.
چه به یه آدم وابسته شده باشید، چه به یه ماده، اصل ترک اعتیاد یه چیزه: عدم تماس با شخص یا ماده اعتیادآور.
گاهی برای این کار باید از تمام خاطرات و یادگاریها و حتی دایره دوستان مشترکی که اون آدم رو براتون تداعی میکنه دست بکشید.
شاید لازم باشه تا مدتها، جاهایی که باهاش میرفتید، کارایی که میکردید رو نکنید تا همه چیز براتون کمرنگ بشه.
-
زندگیتون خالی
اگه اشتغال ذهنیتون با اون فرد، وسواسگونه است و نمیتونید ازش خلاص شید، به این فکر کنید که این مشغولیت داره شما رو از چه چیزی محافظت میکنه.
شاید توجه شما درگیر چیزی شده که دردش خیلی کمتر از ترسها و رنجهاییه که هیچوقت نخواستین باهاشون روبرو شین.
اینکه از زندگیتون راضی نیستید و با اون رابطه و اون آدم میتونستید خودتون رو قانع کنید که همه چیز خوبه.
و الان که جاش خالیه، باید با زندگیای کنار بیاید که دوستش ندارید.
یا حتی با ‘خودی’ که دوست ندارید.
-
جلو رفتن، خیانت نیست
یکی از چیزایی که باعث میشه، نتونیم بعد از خاتمه یه رابطه به زندگی برگردیم، احساس گناهه.
وقتی کسی رو خیلی دوست داشتید، حس میکنید اگه به زندگی عادی برگردید یعنی عشقتون واقعی نبوده.
’اگه انقد دوستش داشتی پس چطوری میتونی عادی زندگی کنی … انگار نه انگار.’
‘اصلا چطوری میتونید یکی دیگه رو دوست داشته باشی.’
مخصوصا اگه جدایی در اثر عوامل خارج از کنترل طرفین – مثلا مرگ – اتفاق افتاده باشه، برگشتن به زندگی، احساس گناه بیشتری ایجاد میکنه.
حتی گاهی آدمها ازدواج میکنن ولی به خودشون اجازه دوست داشتن و لذت بردن از رابطه جدید رو نمیدن.
اما واقعیت اینه اگه کسی شما رو دوست داشته – چه با مرگ ازتون جدا شده باشه چه به دلایل دیگه – نمیتونه چیـــــــــز دیگهای جز خوشبختی رو براتون بخواد.
اون آدم میتونه برای همیشه تو وجودتون زندگی کنه، ولی زندگی ادامه داره.
کسی که دوستش داشتید، هیچوقت تموم نمیشه.
حتی وقتی دیــــــگه نباشه.
-
پیدا کردن معنا و مفهوم
گفتیم پایان سوگ جاییه که زندگی رو از سر میگیریم.
وقتی میفهمیم امکان و ظرفیت تجربه عشق – که در خود پذیرفتن دیگری هست بهمون داده شده – نسبت به این فرصت احساس قدردانی پیدا میکنیم.
همینطور میپذیریم که فقدان بخش طبیعی و – حتی ضروری – زندگی به مفهوم وسیعترش هست، و ما تنها کسی نیستیم که بهش دچار شده.
اگه عزیزی رو با مرگ از دست دادید، کتاب انسان در جستجوی معنا – که تو این ویدیو و این پست دربارش حرف زدم – رو بخونید.
اگه پستی که خوندین رو دوست داشتین، این موضوعات هم میتونه براتون جالب باشه:
سینگل موندن | دلایل + راهکارها
چیزایی که باید قبل از خیانت دیدن و کردن بدونید
شوگرددی و چیزایی که باید دربارهاش بدونید
برای اطلاع از پستهای جدید صفحه اینستاگرام خانوم میم رو دنبال کنید.
_________ نوبت شماست _________
تجربه و دیدگاه شما میتونه به دیگران کمک کنه تصمیمات بهتری بگیرن :)
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
به نظر من میون محرک و واکنش مهم ترین ارمغان انسان وجود داره و اونم آزادی انتخابه معتقدم من نه احساساتم هستم نه حتی افکارم بلکه مرکزی هستم که موظفم این احساسات رو پردازش و جهت دهی کنه پس به دلیل ضیق وقت و یونیک بودن مرتبه وجودیم بهتره که سائق ارزش هام باشم تا احساساتم بهتره که اثر گذار باشم تا اثرپذیر .خالق تا مخلوق .فرق بین فاعل و مفعول بودن همین وصل بودن به منبعه من موقعی از این رنج رها شدم که از درون پارادایمم رو تغییر دادم
سلام،
ممنون که دیدگاهتون رو به اشتراک گذاشتید.
مرررسی