زندگی خیلی از ما یه فیلم تکراریه،

که فقط اسم کاراکترا و جزییات صحنه عوض میشه،

اما درونمایه داستان همونه که بود.

چون وقتی به انرژی‌هامون مسیر ندیم،

زندگیمون میشه تکرار.

بخش زیادی از مشکلاتی که بین ۲۰ تا ۴۰ سالگی تکرار میکنیم،

نتیجه مدیریت ضعیف منابعیه که داریم.

چیزایی که تو این ویدیو هم درباره‌شون حرف زدم، باعث شد زندگی‌ای رو داشته باشم که برای خیلیا – حتی برای خودِ چند سال پیشم – آرزو باشه.

چطور زندگی رو مدیریت کنیم

با اینحال فکر میکنم، چیزی که در ۳۶ سالگی بهش رسیدم رو میتونستم تو ۲۶ سالگی داشته باشم.

 

خودتون رو وقف کنید.

شغل اون چیزیه که توش – احتمالا – خوبین و خرج زندگیتون رو میده.

ولی با اشتیاق تقویم رو ورق می‌زنید ببینید امسال چند تا ۱۴ خرداد داره.

و این یعنی هر روزتون شکنجه است.

بعضی روزا سنگین، بعضی وقتام سبک.

اگه به کاری که انجام میدید عشق داشته باشید، هر روزتون تعطیلاته.

و این چیزیه که شما رو به خودشکوفایی میرسونه.

خودشکوفایی یعنی چی

خودشکوفایی مرحله‌ای از رشده،

که در اون نه فقط برای خودتون،

نه فقط برای انسان‌ها،

بلکه برای هر آنچه هست، هستید.

خودشکوفایی بدو بدوی بشردوستانه نیست.

کمرنگ شدن مرزهای خیالی خود با دیگرانه.

 

پ.ن اگه می‌خواید بیشتر گیج شید این پست رو ببینید!

پ.ن.ن برای پیدا کردن علاقه و هدف زندگی‌تون قسمت اول سوپ موفقیت رو ببینید.

 

اسهال ذهنی‌تون رو بند بیارید.

ما فکر می‌کنیم چون بزرگ شدیم،

دیگه باید همه چی رو بدونیم.

جلوی مواجهه غیرضروری رو بگیرید

اما بیشتر چیزایی که هر روز می‌بینیم و می‌شنویم،

یا به کارمون نمیــــــــــــــــان،

یا کاری براشون نمی‌تونیم بکنیم.

به جاش فقط استرس می‌گیریم و مغزمون پر میشه.

در حق خودتون پدری یا مادری کنید،

و جلوی مواجهه غیر ضروری‌ با دنیای اطراف رو بگیرید.

 

پناه بگیرید.

همه‌مون میخوایم خودمون باشیم.

اما دائم در بمباران اطلاعاتی زندگی دیگرانیم.

چی میخورن،

چیکار میکنن،

‘این رِل’ با کی‌ان و … .

تجربه نیابتی یا جانشین در سوشال مدیا

با این حد از تاثیرپذیری،

فضایی باقی نمی‌مونه تا نسخه اصلی ما لود بشه.

تماشای زندگی دیگران از پنجره مجازی،

واسه این کیف میده که می‌تونیم،

ایدآل‌هامون رو از طریق اونا زندگی کنیم.

مفهومی که بهش تجربه نیابتی یا جانشین [vicarious learning] گفته میشه.

در واقع، به جای اینکه خودمونو تکون بدیم،

و زندگی‌ای رو بسازیم که لیاقتش رو داریم،

رویاهای نزیسته‌مون رو،

در صفحه مجازی دیگران مزه مزه می‌کنیم.

 

راه‌حل چیه؟

من برای کم کردن ول-چرخی‌های‌ مجازیم،

از Time Tracker اینستاگرم استفاده کردم.

تنظیمش کردم که سر یه ساعت بهم پیام بده،

تا خودم محــــــــــــترمانه اپ رو ببندم.

بعــــــــــــــــــــــــــــــضی وقتا می‌بستم.

گاهی‌ام دکمه ‘بعدا’ رو میزدم.

دقیق شدم ببینم این چه چِرتیه که نمی‌تونم ولش کنم.

فهمیدم محتواهایی که تو سوشال مدیا نگهم میدارن،

وجه اشتراک زیادی با هم ندارن.

انگار فقط یه قلقلک ذهنی،

که از ‘حضور داشتن’ معافم کنه کافیه.

و جلوتر که فهمیدم ADHD هستم،

بهتر تونستم خوراک سالم برای مغزم فراهم کنم

و بیــــــــــــــــشتر مدیتـــــــــــــــــــیشن کـــــــردم.

 

زندگی رو بخونید.

من بیشتر از فیلم دیدن،

کتاب خوندن رو دوست دارم.

کتاب، حواشی‌ حواس‌‌-پرت‌-کن نداره.

کتاب یا فیلم کدوم بهتره

بعلاوه، آدم باید حداقل یک ساعت به فیلم متعهد بشه.

اما کتاب رو میشه یک صفحه‌ خوند و کنار گذاشت.

یا همـــــــــــــــــزمان چنــــــــــــد تا رو با هم خوند.

درباره کتابایی که دنیامو ساخت تو این ویدیوی یوتوب حرف زدم.

 

 تنهایی رو یاد بگیرید.

ما تو دنیایی زندگی می‌کنیم که ارزش‌مون رو به رابطه‌هامون نسبت میده.

همین مجبورمون کرده برای “سالم و کامل” به نظر رسیدن،

دیگران رو به قیمت از دست رفتن خودمون نگه داریم.

سریال بلک میرور Black Mirror درباره زندگی آینده با سوشال مدیا

اپیزود Nosedive از سریال Black Mirror افول روابط انسانی رو،

در آینده سوشــــــــــــــــال مدیــــــــــــــا نشـــــــــــــــــون داده.

وقتی بتونید حــــــــــــــــــــــــال خـــــــوب رو،

فارغ از بود و نبود دیگران تجربه کنید،

زندگی روی دیگه‌ای از خودش رو بهتون نشون میده.

 

معنویت رو تجربه کنید.

Spirituality یا معنویت، دنبال خدا گشتن نیست.

جایی که مذهب مجبورمون می‌کنه،

ندیده‌ها رو چشم بسته باور کنیم،

معنویت، اعتقادی که در دایره تجربه‌مون نیومده رو بی‌فایده میدونه.

معنویت، از طریق یوگا و مدیتیشن ما رو،

به natural state‌ یا حالت طبیعی‌مون بر‌میگردونه،

تا فرصت تجربه زندگی – فراسوی ذهنیات‌مون – رو پیدا کنیم.

مدیتیشن یا مراقبه ابزار معنویت

تو این پست و این ویدیو راجع‌به تجربه خودم از معنویت حرف زدم.

 

یعنی روانشناسی برای زندگی خوب نیست؟

علم برای کالبدشکافی زندگی، ابزار فوق‌العاده‌ایه.

اما ابزاری که بر اندازه‌گیری تکرارپذیر،

با حواس پنجگانه متکی باشه با زندگی جور نیست.

تجربه زندگی با ابزار علمی همون‌قدر غیرممکنه،

که فضـــــــــــــــــانوردی با خودروی تســــــــــــــــــلا.

حقیقت اینه که این دنیا پر از اتفاقاتیه که،

علم هیچ توضیح قانع‌کننده‌ای براشون نداره.

اگه تو زندگی فقط دنبال جوابای خشک دو دوتا چهارتایی باشید،

بخش زیادی از زندگی براتون غیرقابل فهم،

و حتی غیرقابل تحمل میشه.

 

تکرار پدرومادرتون نشید.

ما از زمانی آدم بزرگ به حساب میایم،

که از هر لحاظ مستقل شده باشیم.

جدا شدن از خونواده مهم‌ترین قدمیه که،

باید برای شکل دادن هویت‌مون برداریم.

چون اساسا تشکیل هویت شخصی در زندگی با خانواده مبدا غیرممکنه.

تا وقتی با خونواده زندگی کنیم،

غذای اونا رو بخوریم،

افکار و رفتار اونا رو تکرار کنیم،

داریم اونا رو زندگی می‌کنیم.

استقلال از خانواده

اگه تنها ردپای استقلال در شما اینه که،

وقتی ازتون می‌پرسن کجا بودی،

الم شنگه‌ای راه میندازین که اون سرش ناپیدا،

غذا آمادس،

لباس چرکاتونم شسته،

با نظم و ترتیب،

یکجا نشسته،

هنوز پول تو-جیبی می‌گیرید،

و عمیقا برای لایک شدن زور می‌زنید،

‘فـــــــــــکر می‌کنید’ بزرگ شدین.

استقلال یعنی کسی رو جز خودتون،

مسئول انتخاب‌ها و اشتباهات‌تون ندونید.

کاستی پدری-مادری کردن‌ اونا رو،

برای کم‌کاری تو زندگی‌ بهانه نکنید.

انقدری از خونواده دور شید،

که بتونید بهشون نزدیک شید.

 

اگه این پست براتون جالب بود، ممکنه بخواید درباره این موضوعات هم بیشتر بدونید:

 

 

برای اطلاع از پست‌های جدید صفحه اینستاگرام و کانال یوتوب خانوم میم رو دنبال کنید.

 

_________ نوبت شماست _________

تجربه و دیدگاه شما می‌تونه به دیگران کمک کنه تصمیمات بهتری بگیرن :)