Iran Through Tourist’s Eyes گفتوگو با کساییه که برای آشتی با پیشینه و میراث خونوادگیشون به ایران سفر کردن.
این پست رو چندین سال پیش روی وبسایت قبلیم، Radio English منتشر کرده بودم.
سه تا فایل صوتی این پست پر از لغات و اصطلاحات محاورهای و البته تلفظهای استاندارد انگلیسی امریکاییه.
برای اینکه بتونید درباره شهر و زادگاهتون در آزمون آیلتس حرف بزنید این پست رو ببینید.
▪️Iran in Tourists’ Eyes | Part One
Tell us about yourselves and what brought you to Iran?
Shina’s Answer
My name is Sheena Shayesteh, I’m 22 years old. I was born in Texas and I grew up there my whole life. I graduated from university not too long ago; and now I teach history in high school. Specifically, I teach world history.
خب … اسم من شینا شایسته است. ۲۲ سالمه و تمام عمرم رو در تگزاس گذروندم; خیلی وقت نیست که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و در دبیرستان تاریخ درس میدم، دقیق تر بخوام بگم تاریخ جهان درس میدم.
Bijan’s Answer
My name is Steven Bijan Shayesteh. I’m 19 years old. I am a student from Texas, The United States. I’ve always done a lot of traveling with my family; Ever since I was a little kid, We’ve loved to travel.
I have been to Europe, I’ve been to Japan, I have family all over the world. So this would complete the set visiting my family in Iran. So I’m very happy to be here.
I guess this answers the next question what brings you here; Like I said I have family here
اسم من استیون بیژن شایسته است، ۱۹ سالمه و دانشجو هستم اهل تگزاس آمریکا.
من از بچگی با خانواده ام سفرهای زیادی رفتم، اروپا رفته ام، ژاپن، تو همه جای دنیا فامیل دارم و دیدن اقوامم در ایران (سفرهام رو) کامل میکنه و بخاطر همین خیلی خوشحالم که اینجام.
فکر کنم این جوابی هست به این سوال که چرا به ایران اومدم همونطور که گفتم تو ایران فامیل دارم.
Shina’s Answer
So that’s part of what brought me to Iran is that of course, Iran has a very long and rich history and I’ve always been very interested in it. And then my father’s Iranian so you know I wanted to visit that cultural and historical background and just see it for myself. It’s sort of been a life-long dream of mine.
خب این بخشی از دلایل اومدن من به ایرانه، ایران مشخصا تاریخی طولانی و غنی داره که من همیشه بهش علاقمند بودم و همینطور پدرم ایرانیه و خب می دونید، من همیشه دلم می خواست با این پیشینه فرهنگی و تاریخی از نزدیک آشنا بشم و این یجورایی آرزوی همیشگی من بوده.
▪️The image of Iran in your mind before and after.
Bijan’s Answer
If you had asked me this question a year ago, I would probably say I don’t think … just I personally didn’t think Iranians are probably like Americans too much…just … not from actually experiencing the Iranian people myself; but just you know of course all the tension between America and Iran … .
I just I guess I assumed that Iranians weren’t like Americans very much; but That’s totally not the case. People here are very friendly even with them knowing that we’re probably Americans, They are just very friendly.
تصویر ایران قبل و بعد! اگه این سوال رو یک سال پیش از من پرسیده بودید احتمالا می گفتم فکر نمیکنم … خب شخصا فکر نمی کردم که ایرانیها مثل آمریکاییها باشند. خیلی…. نه اینکه از روی تجربه ای که با ایرانیها داشته باشم، بلکه خب … البته میدونید که بخاطرهمه این تنشهای بین ایران و امریکا… .
حدس میزنم اینطوری برداشت کرده بودم که آدمها اینجا خیلی مهربونن. حتی وقتی که می دونن احتمالا آمریکایی هستی…. خیلی برخوردشون دوستانه است.
Shina’s Answer
Let’s see as far as the image of Iran in my mind before and after Um … .
I’ve actually been studying Iran for a very long time. I’m trying to think when I first really got into it; I mean I was probably in my early teens when I first really became interested in Iran … .
So I’ve been studying it for a long time and of course, it’s not the same as actually being here but because I was so interested in it for so long I don’t think there was very much that really surprised me.
Basically what I experienced was what I expected, so I don’t know if the image of Iran in my mind was too different after experiencing it. It pretty much lived up to everything I was hoping.
…خب بذار ببینیم … راجع به تصویری که (قبل و بعد از سفر) از ایران در ذهن دارم …
واقعیتش من درباره ایران خیلی مطالعه کردهام ….. دارم سعی می کنم فکر کنم کی برای اولین بار علاقمند شدم.
فکر کنم اوایل نوجوانیم بود وقتی واقعا به مطالعه ایران علاقمند شدم….خیلی وقته که درباره ایران مطالعه می کنم که البته مثل بودن در ایران نیست ولی چون خیلی علاقمند بودم خیلی غافلگیر شدم و اونچه که تجربه کردم همان چیزی بود که انتظار داشتم.
پس فکر نمی کنم تصویر ایران در ذهنم بعد از اومدن به ایران خیلی تغییر کرده باشه؛ تقریبا همون چیزی بود که امیدوار بودم ببینم!
▪️What would you change about your trip to Iran if you could?
Bijan’s Answer
Umm… I would say it’s nice having a plan but I kind of like doing things off an agenda; like just being able to experience it myself and doing what I want without feeling like I’m on a schedule; which is of course not necessarily a bad thing.
Because of course if you don’t come with a plan then you know you’re gonna miss like the really big stuff like Persepolis or something.
But because you know my dad really planned all the stuff so next time If I come I would definitely just kind of wing it, but so far just being on a schedule being able to see everything of course has been very nice.
اگه می تونستی چه چیزی رو درباره سفرت به ایران تغییر میدادی؟ بنظرم خوبه که آدم برنامه داشته باشه ولی من دوست دارم همینطوری کارا رو از روی فهرست انتخاب کنم و انجام بدم که اون طور که دلم می خواد تجربه اش کنم و انجامش بدم بدون اینکه احساس کنم دارم مطابق زمانبندی پیش میرم که البته لزوما چیز بدی هم نیست.
چونکه اگه بدون برنامه بیای می دونی ممکنه خیلی چیزای مهم رو مثل پرسپولیس و اینا از دست بدی و راستش می دونید پدرم همه کارها رو برنامه ریزی کرد بخاطر همین دفعه دیگه که بیام همینطوری بدون برنامه میرم جلو ولی تا حالا داشتن زمانبندی و اینکه تونستیم همه چیز رو ببینیم خیلی خوب بوده.
Shina’s Answer
If I could change anything about my trip to Iran … I mean obviously I can’t change the weather or anything like that, that was pretty difficult to deal with; It’s very hot here.
Probably the money situation was difficult to deal with, we don’t have access to banking here, so in most of other countries if we had some kind of problem with running out of money or whatever we could just you know draw money out of ATM machine or whatever.
Whereas in Iran we had to kind of guess how much money we would need beforehand and bring it all with us which is you know kind of nerve-wracking.
Because you’re carrying all this money on you all the time and you’re not sure if it’s going to be enough, and then you have to go exchange it all time;
And of course, I know it’s very unfortunate, I know the reason for that, it’s not Iran’s fault It’s because of all of the Um… political reasons but if I had to partly change that, I would It would make it a lot easier to visit.
اگه می تونستم چیزی رو درباره سفر به ایران تغییر بدم… خب مسلما نمی تونم وضعیت آب و هوا رو عوض کنم کنار آمدن باهاش خیلی سخت بود اینجا خیلی گرمه… .
شاید وضعیت پول که کنار اومدن باهاش خیلی سخت بود… ما اینجا دسترسی به حساب بانکی مون نداریم و دربیشتر کشورهای دیگه اگه مشکلی مثل تموم کردن پول و مثل اینها برامون پیش می اومد از دستگاه خودپرداز پول می گرفتیم و اینا … .
در حالیکه در ایران باید از قبل حدس می زدیم که چقدر پول احتیاج پیدا می کنیم و با خودمون اون مقدار رو بیاریم و میدونید خیلی اعصاب خوردکنه چون همه این پول ها رو باید همش با خودتون این ور اون ور ببری و مطمئن هم نیستی که کافیه یا نه؛
و متاسفانه می دونیم که دلیلش چیه و تقصیر ایران هم نیست…. بخاطر همه دلایل سیاسیه ولی اگه می توانستیم تاحدودی تغییرش بدم حتما اینکارو می کردم. اینجوری سفرمون خیلی راحت تر بود.
▪️What was the funniest moment of your trip to Iran?
Bijan’s Answer
We have a cousin, she’s very young and she’s very cute… she talks a lot and she … She’ll get right up in your face, she’ll run up to you and … hug you and just like rub her nose against your face and it’s really cute, it’s really hilarious … .
خنده دارترین لحظه سفرتون… ما یه دخترخاله داریم که خیلی کوچیکه و با نمک… خیلی حرف می زنه و میاد می چسبه تو صورتت …میدویه میاد بغلت می کنه یا مثلا دماغشو می ماله به صورتت…. خیلی با نمکه و خنده داره.
Shina’s Answer
Let’s see…So some of the moments in my trip, one of the funniest moments for me … .
I mean it wasn’t really a single moment it was sort of a series of moments was ….Um…. seeing all of the T-shirts that had English writing on them…that’s kind of my favorite thing when I’m visiting any other country … not just Iran, but we experienced this in Japan and in some other places as well.
I’ve been to a lot of different countries and it always just kind of cracks me up and I know we probably do the same thing in America, we put all kinds of like Arabic writing and Chinese writing on T-shirts and I’m sure it’s complete nonsense.
But it’s really funny to see some of the English phrases. Some of the examples that we saw… we saw one man … I think it was in Shiraz who had a T-shirt that said: “Girl Scouts are Beautiful”.
I felt very sorry for him because I was thinking this man is wearing the most Pedophilic shirt ever and he does not realize it.
Let’s see, I can’t think of any other example off of the top of my head, that was the best one … but things like that really cracked me up … So that was a lot of fun.
خب بذار ببینیم…. بعضی از لحظات سفر من ….یکی از جالبترین لحظات سفر برای من یعنی یه لحظه واحد نبود بلکه یه جورایی یک سری از لحظات بودن که دیدن این همه تیشرت با نوشته های انگلیسی بودن…..کلا این قسمت مورد علاقه من در سفر به کشورهای دیگه است نه فقط ایران….
ما همینطور تجربه ای رو در ژاپن و جاهای دیگه هم داشتیم، من به خیلی از کشورها سفر کردم و این موضوع همیشه منو از خنده روده بر میکنه! و میدونم که شاید ما هم همینکارو میکنیم، روی تی شرت ها نوشته های عربی و چینی میزنیم… و مطمئنم که کاملا بی معنی هستن. ولی دیدن این عبارات انگلیسی اینجا خیلی جالب بود.
بعضی از مثالهایی که دیدیم مثلا یه مردی رو دیدیم فکر کنم تو شیراز بود که یه تیشرت تنش بود که روش نوشته بود: دختران پیشاهنگ خوشگلن! [ دختران پیشاهنگ بین ۵ تا ۱۷ سال هستند] خیلی دلم براش سوخت چون داشتم فکر می کردم این مرد, منحرفترین [انحراف بچه بازی] تیشرت ممکن رو پوشیده و نمی دونه … .
خب بذار ببینیم مثال دیگه ای تو ذهنم نمیاد این بهترینش بود … ولی چیزایی مثل این واقعا از خنده روده برم کرد…. آره خیلی جالب بود.
▪️Iran in Tourists’ Eyes | Part Two
Did you pick up any Farsi during your trip to Iran?
Bijan’s Answer
So, when we met all of our family at the dinner after my dad introduced all of us, we were supposed to say something in Farsi and mine was:
من غذای ایرانی دوست دارم
His logic being I’m a pig and I eat everything, So it seemed appropriate. Can’t say I disagree with them.
خب، وقتی همه فامیل رو برای شام ملاقات کردیم، بعد از معرفی ما توسط پدرم قرار بود که یه چیزی به فارسی بگیم، مال من این بود: من غذای ایرانی دوست دارم. منطقش این بود که من خیلی شکمو ام و هر چی گیرم بیاد می خورم که بنظر متناسب بود. نمی تونم بگم نظرم خلاف این بود.
Shina’s Answer
Some Farsi words that I picked up, I mean I picked up a lot actually, I’m still … I can’t speak it at all, but a lot of the little phrases that I picked up really helped me to get me around, sort of basic things like just telling people like :
من فارسی بلد نیستم، بفرمایین، ببخشید
Things like that… I think one of the more interesting that I picked up was when we visited some of my relatives we had… so Let’s see, I guess it’s my .. dad.. let’s see … our younger cousin? … I’m not sure, I guess kind of … it’s kind of complicated in the family tree.
But … anyways one of our younger relatives, she’s about 2 years old, very very intelligent she speaks Farsi very well, Even at her age and she even speaks a little bit of English and she didn’t quite understand that me and my brother don’t speak Farsi.
So she was constantly trying to talk to us in Farsi and we would just give her blank looks like I don’t know what this child is saying to me. But One of the things she would tell us is, she would have little toys out and she would say
“!بیا بازی کنید “
Just constantly & she said it so much that is kind of just burned into my mind in her voice & I don’t think I’m ever going to forget that word now.
کلمات و عبارات فارسی که یاد گرفتم، خب خیلی چیزا یاد گرفتم. هنوز نمی تونم فارسی صحبت کنم ولی خیلی از عبارات کوتاهی که یاد گرفتم کارمو راه انداخت، چیزای خیلی ابتدایی مثل گفتن: من فارسی بلد نیستم، بفرمائین، ببخشید … و چیزایی مثل اینها.
فکر می کنم چیز جالبتری که یاد گرفتم وقتی بود که فامیلامونو دیدیم، بذا ببینیم میشه دختر خاله بابا … می شه دخترخاله کوچیکمون … مطمئن نیستم … خیلی پیچیده است نسبت فامیلیمونو پیدا کنم.
به هر حال یکی از فامیلای کم سن مون که ۲ سالشه و خیلی خیلی باهوشه و با وجود سن کمی که داره خوب فارسی صحبت می کنه و حتی یک کمی هم انگلیسی صحبت می کنه.
متوجه نبود که من و برادرم فارسی صحبت نمی کنیم و هی سعی می کرد باهامون فارسی حرف بزنه ما هم همینطوری زل می زدیم بهش که این بچه چی داره می گه .
یکی از چیزایی که می گفت … اسباب بازیشو می آورد و می گفت بیا بازی کنید! هی می گفت و انقدر گفت که یه جورایی این جمله با صداش تو ذهنم حک شده و فکر نمی کنم دیگه هیچوقت فراموش کنم.
▪️What was the most challenging part of the trip?
Bijan’s Answer
I would have to say just in general not being able to communicate. Of course, that’s a problem in any country you go for anybody. But really here people kind of understand English in general.
Some people speak it better than others, I noticed the younger generation definitely speaks it more than the older generation. So, just like communication barrier.
I would constantly have to you know get my dad to come & help me you know help me pay for things or help me order something ’cause I just couldn’t do it myself.
چالش برانگیزترین قسمت سفر چی بود. باید بگم در مجموع، اینکه نمی تونستیم ارتباط برقرار کنیم. البته، این مشکلیه که هر کشوری که سفر کنید برای هر کسی وجود داره. ولی اینجا، مردم تا حدودی انگلیسی رو متوجه می شدن.
بعضی ها هم بهتر صحبت می کنن و دیدم که نسل جوون تر بهتر صحبت می کنن. پس فقط می شه گفت مشکل ارتباطی. من دائم مجبور بودم از پدرم بخام که بیاد و کمکم کنه حساب کنم یا سفارش بدم چون نمی تونستم خودم انجام بدم.
Shina’s Answer
For me definitely the most challenging part was wearing the Hijab because of course we don’t have to wear it in America and so I’m not used to it at all.
I didn’t know how to wear it at first and it wasn’t so much that … you know a lot of people back home have asked me things already like aw.. is it really hot and …yeah… It is kind of hot sometimes.
But I don’t think it was that part really bothered me so much it was more that the style of it is so different than my normal… the normal way that I dress. back home & I’m not much of a very girly girl, I tend to …like I put a lot of effort into what I wear, but it tends to be more like I don’t know you’d call it like “Masculine Chic” or something, and that’s my style & I really like my style & I feel like it sort of shows who I am.
But over here it was completely opposite of what I was able to wear and it felt sort of weird and awkward, Bijan! Stop laughing!
But yeah so… the.. It felt kind of awkward at the times where I felt like the way that people were seeing me is not really the way that I am which I know, like your clothes don’t make who you are … it’s not about what you look on the outside, of course, all that stuff … . But I feel like there’s a like little bit of truth in that the way that you look does sort of say something about you.
So, I felt very strange sometimes like I wasn’t myself & especially as my relatives & people that you know I want to meet again in the future & have some kinds of relationship within my head I was like, they really don’t know at all what I really look like, they might be shocked if they come to America and see how I actually dress.
‘Cause this is not at all the kind of person that I am or how I appear, anyway, so it may be a bit of an identity crisis for me or something along those lines, I would say that was the hardest part for me.
برای من قطعا چالش برانگیزترین قسمت (سفر)، داشتن حجاب بود، چونکه مشخصا تو آمریکا حجاب نداریم و من اصلا بهش عادت ندارم و اولش نمی دونستم چطور باید حجاب داشته باشم.
انقدر که … می دونید همین الانش دور و بری هام در کشورم ازم چیزایی می پرسن مثلا خیلی گرمه؟ خب، آره آدم بعضی وقتا (با حجاب) خیلی گرمش می شه، ولی فکر نمی کنم این قسمتش بود که خیلی اذیتم می کرد، بیشتر به خاطر این بود که سبکش خیلی با لباس پوشیدن عادی من در کشورم متفاوت بود.
خب من خیلی سبک پوششم دخترونه نیست، به لباس پوشیدنم خیلی اهمیت میدم ولی بیشتر یه جورایی … نمی دونم شما بهش چی میگید ولی بیشتر سبک شیک مردانه است. و این سبک منه و من سبکم رو دوس دارم و یه جورایی احساس می کنم نشون میده من کی ام. اما اینجا، کاملا متضاد اون چیزی بود که من می تونم بپوشم ، خیلی عجیب و نامناسب بود. بیژن! انقدر نخند.
اما آره خب … خیلی احساس دستپاچگی بهم می داد وقتایی که آدما منو اینطوری میدیدن در حالیکه من اصلا اینطوری نیستم، هر چند که می دونم مثلا لباست تعیین نمیکنه کی هستی، ظاهرت اون چیزی نیست که تو هستی … و همه این چیزا. ولی من احساس می کنم یه خرده حقیقت داره که ظاهرت یه چیزایی راجع بهت میگه.
به خاطر همین، بعضی موقع ها خیلی احساس عجیبی بهم دست میداد، انگار که خصوصا پیش اقوامی که می دونین، می خوام در آینده دوباره ببینمشون و یه جورایی باهاشون در ارتباط باشم، به خودم می گفتم اینا شوکه می شن اگه بیان امریکا و ببین که من واقعا چطوری لباس می پوشم، چونکه اصلا این طوری نیستم یا اینطوری لباس نمی پوشم. بخاطر همین شاید کمی بحران هویت بود برام یا یه چیزی تو همین مایهها می تونم بگم سخت ترین قسمت سفر این بود برام.
▪️What did I like most about the trip so far?
Bijan’s Answer
Of course, this one might seem so obvious but it’s just being able to see my family. I just from my experience with my family at home, The Iranian side of my family, I knew my family here is gonna be very friendly & very hospitable & that was definitely the case but on a bigger scale than I thought & it’s just … I felt very welcomed, that’s something I’ll definitely never forget.
چه چیزی رو بیشتر از همه درباره سفر دوس داشتم تا حالا؟ مسلما این یکی خیلی مشخصه، اینکه تونستم فامیلامونو ببینم. من برحسب تجربه ام با خونوادم در کشورم، سمت خونواده ایرانیم،میدونستم که فامیلامون خیلی خوش برخوردن و مهمون نواز و دقیقا هم همینطور بود منتها در سطح بالاتری از اونچه که فکرش رو می کردم. خیلی احساس پذیرفته شدن داشتم و این چیزیه که قطعا هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
Shina’s Answer
Honestly, I liked everything so much but for me personally as a history teacher and someone who just really really loves Iranian history, of course, seeing all these things in person that I’ve been reading about for years and years and years & I’ve just been dying to come to see; that was the best part.
Especially, things like Takhte Jamshid, that was probably the biggest one ’cause It’s something that most people in the world probably never get to see, but it’s so … I feel (it’s) just important as a historical site, not just for Iran, but for the world.
And so it’s going to be very rewarding for me that I got to see these things but also that I’ll get to bring back those pictures and the stories & share that with my students.
And of course, you know as a teacher every single year you get a whole the generation of kids at least a hundred of them. So, you know moving forward, I’ll be able to make some small impact on the lives of some American kids; and teach them a little bit more about Iran and what it’s really like.
راستش من همه چیزو خیلی دوست داشتم، ولی شخصا برای من به عنوان یک معلم تاریخ و کسی که خیلی خیلی تاریخ ایران رو دوست داره، دیدن همه این چیزا از نزدیک، که این همه سال دربارشون خوندم و از ته دل می خواستم ببینمشون، بهترین قسمت سفر بود.
مخصوصا چیزایی مثل تخت جمشید احتمالا مهمترین قسمتش بود. چون چیزیه که بیشتر مردم دنیا هیچوقت نمی تونن ببیننش، ولی خیلی … بنظرم مهمه بعنوان یک بنای تاریخی، نه فقط برای ایران بلکه برای تمام دنیا.
خیلی برام خوشاینده که تونستم این چیزارو ببینم و می تونم عکس ها و خاطره هاش رو با شاگردام در میون بگذارم و می دونید به عنوان یک معلم، هر سال یه نسل جدید از بچه ها حداقل صدتاشون رو می بینی، که در آینده، می تونم تاثیر کوچکی بگذارم بر زندگی بچه های امریکایی و یک کمی درباره ایران و اینکه واقعا چطوریه بهشون یاد بدم.
▪️The most awkward moment of the trip
Bijan’s Answer
Probably has just … it wasn’t one moment but just in every single time, we had to fit like five people in the car. Because you know it is just all the cars here as you know are just mostly Ford or Sedan.
So, it’s you know having to fit like three people in the back seat, It’s like the kind of like smooshed against each other and sometimes you know it would be for like thirty minutes or an hour and you know it would be pretty hot.
So, it was kind of weird, kind of awkward. But, I’m not complaining too much.
ناخوشایندترین لحظه سفر احتمالا … فقط یک لحظه نبود ولی هر دفعه مجبور بودیم مثلا ۵ نفری تو ماشین جا بشیم. چون میدونین ماشینا اینجا اکثرا سواری هستن که میدونید ۳ نفری جا شدن عقب ماشین که چسبیده بودیم به همدیگه و بعضی وقتا نیم ساعت تا یکساعت که خیلی هم گرم بود یجوری بود، ولی نمیخوام خیلی هم شکایت کنم.
Shina’s Answer
This is an easy one, I only had one awkward moment throughout the whole trip that I could think of; and it was with one tour guides in Yazd & we were in the car talking about politics & I sort of just forgot myself for a moment & you know back in America you can pretty much say whatever you want & it doesn’t matter, you won’t get into trouble for it or anything.
So just without thinking about it, I made a comment that I guess was kind of I don’t know what you call it, controversial and our tour guide got very very quiet & would not respond to it in any way & I felt really bad because right away.
I was like oh, my God! I think I just really offended him and I felt … I really horrible and uncomfortable and I didn’t really know what to say, & later on, I asked my dad about it.
I was like do you think I … like made him mad or something? and my dad said no. Actually that he thinks the guy I actually agreed with me but was too maybe uncomfortable or afraid to really say anything about it.
And later on, he opened up to us a little more & we found out that he pretty much shares the same views as we do. That I guess just you know hadn’t gone to know us as much yet.
Really, I had no problem. The people here are so nice. I never at any point felt like I did not want to be in that situation anymore or be talking to this person anymore. That was really very nice in that sense.
این یکی راحته … من تو کل سفرم فقط یک لحظه خجالت آور و ناراحت داشتم تاجایی که به ذهنم میاد، و با یکی از راهنماهای تورمون بود در یزد. تو ماشین بودیم داشتیم راجع به سیاست حرف می زدیم، من یه لحظه از خود بیخود شدم و می دونید تو امریکا تقریبا می تونی هر چی دلت می خواد بگی و اهمیتی نداره چون تو دردسر نمی اندازتت.
اصلا حواسم نبود و یه چیزی گفتم که حدس می زنم یه جورایی، چی بهش می گین بحث انگیز بود که راهنمای تور یه هویی ساکت شد و دیگه هیچی نگفت.
و بلافاصله من خیلی احساس بدی پیدا کردم، گفتم، ای وای فکر کنم بهش بی احترامی کردم، و خیلی حالم بد شد و معذب شدم و از بابام پرسیدم: بنظرت عصبانیش کردم؟
بابام گفت: نه و گفت که بنظرش راهنمای تور هم با نظرمون موافقه ولی احتمالا می ترسیده یا معذب بوده که حرفی بزنه.
بعدتر، راهنمای تور یک کم باهامون خودمونیتر شد و فهمیدیم تقریبا دیدگاه هامون با هم مشترکه. ولی واقعا (جز اون) هیچ مشکلی نداشتم.
مردم اینجا خیلی مهربونن و هیچوقت احساس نکردم که نمی خوام تو این موقعیت باشم دیگه یا با این آدم حرف بزنم. از این لحاظ خیلی خوب بود.
▪️Would you come back to Iran within the next two years?
Bijan’s Answer
I don’t know about 2 years and this applies for anywhere I’d visit. Just because I feel like within 2 years, it’ll still be like really fresh in my memory. I would say maybe more like 5 years.
Just so it’d be more, you know, it’d be like a surprise again. But if I were to revisit, I would definitely go revisit some of the major places again. Just like I said just so it’s still a surprise to me. Of course, I would visit new places that I wanted to see.
نمی دونم ظرف ۲ سال رو، و این درباره هر جایی هم که برم صدق می کنه. فقط بخاطر اینکه حس می کنم توی ۲ سال، هنوز خاطره اش تو ذهنم تازه است.
بنظرم ۵ سال (برای دوباره دیدن ایران) مناسب تره. فقط برای اینکه می دونید، دوباره برام سورپرایز می شه ولی اگه قرار باشه دوباره ایران رو ببینم، می رم بعضی از جاهای اصلی رو می بینیم. همونطور که گفتم برای اینکه باز برام تازگی داشته باشه. حتما جاهایی که می خواستم رو می بینیم.
Shina’s Answer
Definitely, I want to come back and not just once but many times, ’cause there’s so much in Iran that I still need to see & It is just been a really good experience. I don’t feel like there is any reason not to come back & I think my next goal would be … see I have this problem where I want to see few places in particular but they’re on the complete opposite sides of the country.
I’m really interested in Gilan & I really want to visit Masuleh, but I also really really need to visit Abadan which is where my Dad was born & it’s sort of been… I would say one of the focuses of my studies with Iran I’m very interested in the history of that region especially a lot of the recent history with the Iran-Iraq war and that’s also one of the things that we teach about in America now in our curriculum.
So, I’ve had a lot of stories to share with the kids and a lot of pictures & you know personal stories for my family and everything like that and It is very powerful for them but I feel I like I myself need to go & see the city to really … I don’t know … sort of validate all of that for myself & to just you know connect with my family history.
So, that’s sort of the big goal for next time, even though I know that’s not necessary a touristy kind of city, I wanna go see that next.
قطعا می خوام بازم بیام به ایران، نه فقط یک بار بلکه چندین مرتبه. چون هنوز خیلی چیزا هست در ایران که می خوام ببینم و واقعا تجربه خوبی بوده. فکر نمیکنم هیچ دلیلی برای برنگشتن وجود داشته باشه.
فکر می کنم مقصد بعدیم … ببینید من مشکلم اینه که چند جایی رو که می خوام ببینم هر کدوم یه گوشه کشورن. گیلان رو خیلی دوست دارم و واقعا دلم می خواد ماسوله رو ببینم. آبادانم خیلی دوست دارم ببینم که زادگاه پدرمه که باید بگم یکی از نقاط تمرکز مطالعات من درباره ایران، تاریخچه این منطقه بوده خصوصا تاریخ اخیر – جنگ ایران و عراق که قسمتی از برنامه درسی ما در آمریکا هست.
بنابراین من کلی داستان دارم که برای بچه ها تعریف کنم و کلی عکس و خاطره های شخصی تر که با خونوادم در میون بگذارم ولی حس می کنم نیاز دارم خودم برم این شهر رو ببینم و نمی دونم یه جورایی همه اونچه می دونم رو خودم تصدیق کنم و می دونید، با پیشینه خانوادگیم ارتباط برقرار کنم.
▪️Iran in Tourists’ Eyes | Part Three
What did you dislike about Iran?
Bijan’s Answer
What I disliked was the Hijab…umm… I believe the reason why men have to wear pants is the Hijab.
I’m not used to wearing pants in 45-degree celsius weather. I’m used to wearing you know tank top and shorts. So for me, that was something I personally dislike.
I’m just because it affects me, but you know also just like seeing women having to wear the scarf & being like almost fully covered. I really felt for them like you know I complain about having to wear pants but you know I can’t even imagine how hot they are.
So, that’s probably really the only thing I disliked. I really, truly can’t think of much else.
چیزی که دوست نداشتم حجاب بود. فکر می کنم مردها هم بخاطر حجاب باید شلوار بپوشند. من در دمای ۴۵ درجه عادت به پوشیدن شلوار ندارم. عادت دارم عرق گیر بپوشم و شلوارک. بخاطر همین این چیزی بود که شخصا نپسندیدم فقط بخاطر اینکه روی من هم تاثیر گذاشت.
همین طور خانمهارو می دیدم مجبورن روسری بپوشن و کاملا پوشیده باشن دلم براشون می سوخت می دونید من از اینکه مجبورم شلوار بپوشم گله می کنم ولی تصورش رو هم نمی تونم بکنم که اونها چقدر احساس گرما می کنند.
احتمالا این تنها چیزیست که دوست نداشتم، واقعا چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه.
Shina’s Answer
What did I dislike about Iran?….um….let me think… really I think the heat was the big thing. I can’t really think of much else that I just really genuinely did not like it.
Like I said I’ve been to several other places in the world in particular I’ve been to Russia a lot. I’ve lived in Moscow for a short period of time and I have been to Saint Petersburg twice. So, Russia is a sort of my other great love.
So, I can tell you honestly if there is really something I didn’t like about Iran, I would say so because I love Russia but I talk trash about Russia constantly. Everyone who knows me can validate that.
I am the biggest critic of Russia that, that ever existed. Both on the serious level on the joking level. I just like to make fun of it, all the time. So, if I really had something about Iran that I didn’t like I would just say so.
But I can’t think of much really…um…It’s just been very enjoyable so far, really the heat was the only thing. So, I guess I need to come back in the winter or spring or something like that instead next time.
از چه چیز ایران خوشم نیومد، بذار فکر کنم واقعا فکر می کنم گرما واقعا بزرگترین آن بود. واقعا چیز زیادی به ذهنم نمی رسه که دوست نداشته باشم.
همونطور که گفتم به جاهای زیادی از دنیا رفته ام و خصوصا زیاد به روسیه رفتهام برای مدت کوتاهی در مسکو زندگی کرده ام و دو بار به سنت پترزبورگ رفته ام.
روسیه به نوعی عشق دیگه منه بجز ایران، پس اگه چیزی وجود داشت که واقعا درباره اش بدگویی می کنم هر کس منو می شناسه می تونه این رو تایید کنه. من بزرگترین منتقد روسیه هستم که تا حالا وجود داشته.
چه شوخی چه جدی مدام روسیه رو مسخره می کنم بنابراین اگه چیزی درباره ایران وجود داشت که دوست نداشتم حتما می گفتم ولی واقعا نمی تونم چیز ولی واقعا چیز زیادی به ذهنم نمیاد تا الان خیلی خوش گذشته واقعا گرما تنها چیزی بود که دوست نداشتم پس فکر می کنم باید برگردم در زمستون یا بهار برگردم.
▪️What were the stereotypes about Iran or Iranians that you got to see for yourselves?
Bijan’s Answer
Sometimes, back home with my Iranian side of the family, Sometimes I see that like you know … having you know … them … arguing who’s gonna pay for dinner or whatever and you know …!
They were just kind of going back and forth a little bit by here they will do it for like 3 minutes … You know … if there was me and somebody was to offer to pay for the meal, I would be like … sure man go for it!
You know… I wouldn’t argue with it. you know just growing up as an American I guess that’s how I would like. So, that stereotype … it is definitely something that I noticed.
بعضی موقعها تو امریکا سمت ایرانی خانوادهام می بینمشون با هم دیگه سر اینکه چه کسی پول شام رو حساب کنه با هم بحث می کنن اونجا یکی دو باری با هم دیگه بحث می کنن ولی اینجا حتی تا سه دقیقه هم ادامه میدن!
می دونین اگه من بودم و کسی می خواست پول غذامو حساب کنه می گفتم حتما چراکه نه میدونید بحث نمی کردم. فکر می کنم بخاطر اینه که در امریکا بزرگ شدم اینطوری هستم برای همین استریوتایپ یا باور کلیشهای که حتما متوجه اش شدم تعارف بود.
Shina’s Answer
I don’t know if you count this as a stereotype, but the big thing that I sort of anticipated seeing here that I definitely did was the whole thing with “TAROF” of I knew that was going to be something I would experience, but I didn’t know to what degree … .
Of course with the Iranian – Americans back home, There’s a large population where we grew up in Huston, I live in Austin right now, But Huston is where I was basically born & raised & there’s a large population of Iranians in Huston. So, I grew up sort of u know near that enclave, so I am very familiar with those types of practices. But even then I didn’t quite realize how much of it I would see while I was here.
I guess I’m kind of glad in a way that I can’t speak Farsi fluently because I’m not sure how good I would be at TAROF! I think I might be pretty bad at it.
But it was kind of amusing & interesting to just witness my dad having to deal with, ’cause I don’t think he is very good at it either, even though he was born here. So, I don’t know what are his excuses, but yeah that was definitely very interesting.
نمی دونم که این کلیشه حساب میشه یا نه ولی چیزی که خیلی به چشمم اومد و انتظارشو داشتم که اینجا ببینم کلا تعارف بود میدونستم که قراره حسابی اینجا تعارف ببینم ولی نمی دونستم تا چه حد.
البته با ایرانی – امریکایهای توی امریکا … جمعیت بزرگی از ایرانیهای امریکایی در هیوستون زندگی می کنن من خودم آستن زندگی می کنم ولی در هیوستون بدنیا اومدم و بزرگ شدم. جمعیت زیادی از ایرانیها در هیوستون هستند. پس من یه جورایی نزدیک اون محدوده بزرگ شدم. و خیلی با این تیپ رفتارها آشنا هستم. ولی تا اون موقع نمی دونستم که قراره چقدرش رو اینجا ببینم.
فکر می کنم تا حدودی خوشحالم که نمی تونم فارسی خیلی صحبت کنم بخاطر اینکه مطمئن نبودم که چقدر خوب می تونستم از پس تعارف بر بیام. فکر کنم اصلا خوب نمی تونستم تعارف کنم.
ولی خیلی جالب و سرگرم کننده بود که پدرم رو ببینم که مجبوره تعارف بکنه. چون نمی دونم که چون فکر نمی کنم اون هم خیلی خوب باشه تو تعارف کردن هر چند که توی ایران بزرگ شده و نمی دونم بهانه اش واسه اینکه تو تعارف خوب نباشه چیه؟ ولی قطعا خیلی جالب بود.
▪️What did you like better in Iran than in the US?
Bijan’s Answer
There are a lot of things I liked a lot better here. There are some things that generally I noticed in countries other than the United States, that I like better than what I have back home & the same things apply to Iran.
One of the things is the food quality, it’s a lot better, a lot of the food is a lot of fresher. In America everything is … the food is really processed and it’s frozen and nasty because you know people eat so much all the time. So, the food is definitely a big step up.
And also I felt very safe. In America sometimes … there’s a lot of crazy people I guess because people drink a lot and do other things and I just, I just don’t feel safe around people often because you know people in America will just you know get mad at you for like nothing and it can lead to a lot of things. But here I did not feel that at all.
I felt very safe around everybody & people I think genuinely just do not commit too many crimes. Multiple times we’ve accidentally like left stuff at a shop or a restaurant or something the things have a value that could have easily been taken and people just left them there you know… people didn’t take them.
In America I can guarantee you in about 5 minutes, it would have been gone. That’s something I really did like.
خیلی چیزا بودن که توی ایران بیشتر اینجا دوست داشتم یه چیزایی هست که کلا متوجه شدم تو کشورای دیگه بهتر از امریکاست و من اونها رو بیشتر از کشور خودم دوست داشتم و راجع به ایران هم همینطور بود.
یکی از اون چیزا کیفیت غذا بود که خیلی بهتر بود. خیلی از غذاها اینجا تازه ترن، توی امریکا همه چیز غذا واقعا یخ زده و غیر تازه است چون می دونین آدما زیاد غذا می خورن همیشه و … غذا واقعا یه برتری بود توی ایران.
همینطور خیلی احساس امنیت کردم توی امریکا بعضی موقع ها آدمای دیوونه ای هستن که … فکر می کنم … چون آدما زیاد مشروب می خورن و کارای دیگه می کنن … آدم احساس امنیت نمی کنه کنار آدمهای دیگه چون می دونید توی امریکا ممکنه یه نفر همینطوری از دستتون عصبانی بشه که ممکنه منجر به خیلی چیزها بشه ولی اینجا اصلا همچین احساسی نداشتم خیلی احساس امنیت می کردم با آدمهای دیگه و فکر می کنم که آدمها واقعا اینجا کمتر از امریکا جرم مرتکب می شن.
خیلی موقع ها پیش اومده که ما وسایلمون رو اتفاقی توی یه فروشگاه، رستوران جا گذاشتیم و چیزایی که ارزش اینطوری دارن خیلی سریع دزدیده میشن ولی اینجا دزدیده نشدن و کسی برشون نداشت. توی امریکا ضمانت می کنم که ظرف ۵ دقیقه دزدیده می شد یا برده می شد. این چیزیه که خیلی دوست داشتم.
Shina’s Answer
You know growing up in the United States, especially now, there’s … you know especially in the government and in the media, it is not very friendly to Middle Easterners or to people from Muslim countries & of course, I guess that I grew up around sort of the population of Iranians.
But at the same time in my own schools & neighborhoods and what not …. usually, I was the only Middle Easterners that I knew. You know there were others but they weren’t my friends or anything, I didn’t really know them.
And I’m also mixed, my mom is Japanese. So I still you know even … I met other Middle Easterners I didn’t really feel like I fit in with them & in particular with other Iranian – American kids & I didn’t really click with them. I don’t feel like they were as interested in like the history as much I was and the culture, you know what have you.
So I never feel like to fit in anywhere, ’cause I don’t identify as being an American either. I don’t really like American culture & I don’t feel like I embody or embrace any of it. So I’ve never really identified belonging to America.
So, for me coming here is something that I really enjoyed was feeling like I was around a population of people who shared my cultural background & you know some appreciation for our history that something that I’ve never gotten to experience before and it’s pretty powerful for me.
So yeah, that was pretty big. On a less personal level some of the favorite things that I’ve had as far as it would be food, places…….& things like that go, the food & vegetables here are amazing.
There’s so much better than you can get in the States, Which I think surprises some people but really … unless you, you know like grow your own food or go to farmers’ market or something like that, it’s hard to get very good fruits and vegetables in America….So, I really liked …
Especially the apricot, they are very good here & I don’t really get to eat them back home; So I had a lot.
As far as places go I really liked Yazd. That was pretty amazing. I would visit again if I could. That’s the kind of city that you would just never ever ever ever get to see in America. So that was cool.
می دونید من در امریکا بزرگ شدم و … خصوصا الان در دولت و رسانه ها خیلی جو دوستانه ای نسبت به خاور میانهای ها و افرادی که اهل کشورهای مسلمان هستند جو دوستانه ای وجود نداره.
و من در کنار جمعیت ایرانیها بزرگ شدم توی مدرسه و دانشگاه با همسایگی و اینها … ولی با این وجود من معمولا تنها خاورمیانه ای بودم که می شناختم. می دونید بقیه هم بودن ولی من اونها رو نمی شناختم و دوستم نبودند پس خیلی شناختی راجع بهشون نداشتم.
من هم دورگه هستم. مادرم ژاپنیه و می دونین وقتیکه با بقیه خاور میانه ایها اونها آشنا می شدم خیلی احساس نمی کردم که … احساس تعلق بهشون نمی کردم, و احساس نمی کردم که باهاشون جورم.
خصوصا با بچه های ایرانی–امریکایی که احساس نمی کردم باهاشون خوب کنار بیام. احساس نمی کردم که اونها خیلی علاقه ای به تاریخ و فرهنگ ایرانی داشته باشن. بخاطر همین هیچوقت احساس نکردم به هیچ کدوم از این نژادها و فرهنگ ها متعلقم.
چون خودم رو یک آمریکایی تمام عیار هم نمی دونم و واقعا از فرهنگ امریکایی خوشم نمیاد و احساس نمی کنم که خیلی نماد فرهنگ امریکایی هستم. و احساس تعلق به فرهنگ امریکایی و به امریکا نمی کنم.
بخاطر همین اومدن به اینجا برای من واقعا لذت بخش بود و احساس کردم در کنار آدم هایی هستم که پیشینه فرهنگی مشترکی با هم داریم و قدر تاریخ و فرهنگ غنی ایرانی رو می دونن و این چیزیه که قبلا هیچوقت تجربه نکرده بودم، خیلی برام با ارزشه.
تو جنبههای غیر شخصی تر یکی از چیزایی که خیلی دوست داشتم در مورد غذا و جاها و چیزهای دیگه غذا و سبزیجات اینجا خیلی محشره. و خیلی بهتر از اون چیزیه که توی امریکا گیرتون میاد.
که فکر می کنم این حرف آدمهای اینجا رو شگفت زده می کنه. اونجا مگر اینکه غذای خودتون رو سبزیجات و میوه های خودتون رو بکارین یا بازار کشاورزا میوه و سبزیجات خوب پیدا نمی کنین. بخاطر همین من خیلی خوشم اومد.
مخصوصا زردآلوهای اینجا خیلی خوشمزه بود. چون تو آمریکا دیگه گیرم نمیومد حسابی خوردم. در مورد مکانها هم یزد رو خیلی دوست داشتم. واقعا فوق العاده بود. شگفت انگیز بود و اگه بتونم دوباره میرم به یزد. شهری بود که به هیچ عنوان توی امریکا نمی بینید. آره خیلی باحال بود.
▪️What was your favorite food, places, … in Iran?
Bijan’s Answer
Like I said I earlier I really liked the Iranian food and in Golpayegan the Kebab was excellent. Eating that with like the bread & the yogurt. I’ve never had anything like that.
That was some of the best food that I ever had. I don’t know when I will be able to have that again so I had a lot. Also, the Falludeh in Shiraz was also excellent.
You know they had the pomegranate juice in it & again that’s something… We have Falludeh back home in America but I’ll never have that quality until I come back. So I also had a lot of that.
همونطور که قبل تر هم گفتم واقعا از غذاهای ایرانی خوشم اومد کباب گلپایگان فوق العاده بود. خوردن کباب با اونجور نون و ماست و اینها عالی بود. من هرگز همچین چیزی تو زندگیم نخورده بودم. یکی از بهترین غذاهایی بود که تا حالا خورده بودم. نمیدونم که دوباره بتونم … چون نمی دونستم دوباره می تونم یه همچین غذایی بخورم یا نه حسابی خوردم.
همینطور فالوده شیراز عالی بود. با اون آب اناری که روش بود و اینها… چیزیه که تو امریکا فالوده هست ولی با این کیفیت می دونم دیگه نخواهم خورد مگر اینکه دوباره برگردم . یه عالمه فالوده هم خوردم.
▪️What was the hardest adjustment you had to make in Iran?
Bijan’s Answer
Honestly, it was the Wi-fi … was the biggest thing … in the Internet just to be able to stay in touch with my friends and family back home. It was … the Wifi was often in the hotel we stayed that was pretty spotty, It would disconnect a lot and it was pretty slow.
And also a lot of things were blocked, So it was hard to be able to access to applications or websites that would allow me to communicate with my friends & family. That was definitely the big struggle.
سخت ترین قسمت سازگاری من اینترنت و وای فای بود که بتونم با دوستام و خانوادم توی کشورم در ارتباط بمونم. وایفای هتلی که توش اقامت داشتیم خیلی قطع و وصل میشد و خیلی کند بود.
و همینطور یه عالمه از سایت ها فیلتر بودند و واقعا سخت بود که اپلیکیشنها و وبسایتهایی که می تونستم با خونواده و دوستام در ارتباط باشم استفاده کنم. و واقعا چالش سختی بود برام.
▪️Your thoughts on Iran and Iranians in 5 words or less
Shina’s Answer
And I guess I’ll finish off by sharing my thoughts on Iran & Iranians in five words or less.
I actually came up with just one word. But I’ll have to explain a little bit because it is not a very common word & I think even a lot of the English people wouldn’t really know it.
But it comes from Portuguese and it’s called “Saudade” it is a sort of complicated word.
But it means: “The love that remains after something is gone” And it is a very kind of like poetic term.
It means that you’re experiencing at the same time like nostalgia & love for something that you’ve experienced once & also very profound sadness or fear that you never going to revisit again or the possibility you’ll never visit it again.
So I think after I leave Iran I’m going to experience that.
فکر میکنم با مطرح کردن افکارم راجع به ایران و ایرانیها در پنج کلمه کمتر تموم کنم. من واقعیتش یک کلمه به ذهنم رسید که من مجبورم یه خورده توضیحش بدم.
بخاطر اینکه کلمه خیلی رایجی نیست و حتی خیلی از انگلیسی زبانها هم واقعا نمی دونن معنی اش چیه. ولی از زبان پرتغالی میاد. کلمه “ساداده” هست و یه جورایی کلمه پیچیده ایه.
معنیش عشقیه که حتی بعد از رفتن چیزی هم برجا می مونه. یه کم عبارت شاعرانهایه و معنیش اینه که اون احساس غربت و دلتنگیه و عشقیه که نسبت به چیزی که تجربه اش کردید احساس می کنیم و همینطور غم یا ترس خیلی عظیمی از اینکه دوباره نتونید ببینینش.
و یا احتمال اینکه دیگه هرگز نبینیدش. بخاطر همین فکر می کنم بعد از رفتن از ایران یه همچین احساسی رو تجربه می کنم.
Bijan’s Answer
My thoughts on Iran in five-word or less …
I would have to say always busy & very friendly. All the time the streets there are so many cars constantly. There’s a crazy amount of traffic, the Bazaar there’s a lot of shops a lot of people trying to sell you their stuff.
I just got the vibe that people are always very busy and very hard working & I also like I said … I’ll probably keep saying people are just very friendly here.
It is just a totally different experience coming from back home people are not so friendly. They are kind of cold & don’t really talk to you, you know they’re just kind of keeping themselves, but here people are … .
They want you to feel like you are a part of the country. They want you to feel welcome. I really enjoyed that.
افکار من راجع به ایران در پنج کلمه یا کمتر: باید بگم همیشه شلوغ و بسیار صمیمی. تمام خیابونها همیشه پر ماشین هستند. ترافیک وحشتناکی وجود داره. یه عالمه مغازه و آدم توی بازار هست که میخوان چیزاشونو بهت بفروشن.
این احساسو داشتم که همیشه خیلی شلوغه و مردم همیشه خیلی گرفتارنو و خیلی پرمشغله و سخت کوشند و همینطور هم که گفتم و احتمالا هی تکرار می کنم آدمای اینجا خیلی با محبتند و صمیمیاند این تجربه کاملا متفاوتیه نسبت به کشورم بود.
اونجا خیلی آدما صمیمی نیستند یه جورایی سردنو خیلی زیاد صحبت نمی کنند و تو خودشونن ولی آدمهای اینجا اونها واقعا می خوان احساس کنن یه بخشی از کشورشون هستی و می خوان احساس کنن که پذیرفته شدی. خیلی خوشم اومد.
If the audience wants to ask me anything, feel free to ask me anything. I’m very open.
I’d be more than happy to answer any questions until then … Thank you very much for letting me be a part of your country for these past few weeks.
اگه شنوندهها میخوان از من چیزی بپرسن حتما بپرسن من خیلی بازم و خوشحال میشم که بتونم سوالاتتون رو جواب بدم. تا اون موقع، خیلی ممنون از اینکه اجازه دادید بخشی از کشورتون تو این چند هفته گذشته باشم.
If there’s anything that the audience wants to ask me I’d be more than happy to answer any questions & thanks for having me in your country as well … it’s really a great experience.
اگه چیزی هست که شنوندهها میخوان از من بپرسن خوشحال میشم که بتونم به سوالاتشون جواب بدم و ممنون از اینکه منو در کشورتون پذیرفتید. واقعا تجربه فوق العاده ای بود.
This post is amazing. The content you shared here is really unique and your novel idea of having an interview
with 2 native American tourists makes this post wonderful.
Sara Jan
thanks for the feedback, glad you found it useful