موفقیت مثل پختن یه سوپه.

یه عالمه چیز میز توشه، ولی تاثیر هر کدوم با هم فرق میکنه.

مثلا بهترین سوپ دنیا رو هم پخته باشی، کافیه نمکش کم باشه.

موفقیت هم محصول درست انجام دادن همه کارای درسته.

اما اگه همه کارای درست رو برای چیزی که بهش عشق ندارید انجام بدید شاید پولدار بشید، اما موفق نمیشید.

تو قسمت قبلی سری سوپ موفقیت یاد گرفتیم در سه قدم، هدف یا علاقه‌مون رو پیدا کنیم.

و این‌بار می‌خوایم یاد بگیریم، علائقمون رو در قالب یک محصول و یا سرویس بفروشیم.

یعنی از ایده‌هامون به یک بیزنس یا کسب و کار برسیم.

 

پول اَخ نیست.

اگه پول براتون مهم نیست یا می‌گید چیز کثیفیه، یا اصن بهش فکر نمی‌کنید، باید بدونید که تمام قد در مقابل توانگری، ثروت و فراوانی در این جهان ایستادید.

ثروت شما مساوی خالی شدن جیب دیگران نیست.

ارزش آفرینی در کسب و کار

بر عکس وقتی کسب و کاری راه بندازید که گره‌ای رو باز ‌کنه، دیگرانی رو به زندگی‌تون میارید که به هر شکل گره‌های زندگی‌تون رو باز می‌کنن.

دست‌ آخر، پول ماهیتیه که باید به گردش دربیاد، از جیب شما به زندگی دیگری و از دیگری به دیگران.

در واقع، شما پول رو در ازای ارزش افزایی به زندگی دیگران دریافت می‌کنید.

و این بهترین کاریه که می‌تونید در حق خودتون و دنیا انجام بدید.

این مفروضه اساسی ثروت‌سازی و کسب‌وکار موفقه.

قبل از اینکه بخواید پروژه دلی و ایده‌تون رو در چارچوب یک کسب و کار یا بیزنس بگنجونید، باید با این باورهای بنیادین پنهان – که جلوی رشد و ثروتمند شدن شما رو می‌گیرن روبرو بشید.

این ویدیو از کانال یوتوب خانوم میم درباره قوانین جذب پول بهتون کمک می‌کنه.

 

با یک ضرورت شروع کنید.

اگه می‌خواید خوب پول دربیارید، مُسکن باشید نه ویتامین.

چون آدما برای خرید مسکن راحت‌تر از ویتامین پول میدن.

من خیلی سال زبان انگلیسی تدریس کردم، و خیلی ایده‌ها هم برای پول درآوردن ازش تو سرم بود.

اما درآمدم فقط وقتی که آیلتس تدریس می‌کردم بالا بود.

چون انگلیسی عمومی برای بیشتر آدم‌ها ضروری نیست.

شاید برای خیلی‌ها نیاز باشه، اما ضرورت نیست.

وقتی ضروری میشه که بخوان مهاجرت کنن.

 

کسب و کار نیاز محور

یعنی وقتی که مجبورن تو زمان کم، آزمونی رو شرکت کنن که باهاش آشنا نیستن.

در نتیجه، به کسی احتیاج دارن که هم چم و خم آزمون رو بدونه و هم بتونه ضعف‌های انگلیسی عمومی‌شون رو برطرف کنه.

در واقع، من سعی کردم از یک حوزه کلی – که تدریس زبان انگلیسی باشه – روی یک زمینه تخصصی تمرکز کنم.

زمینه‌ای که هم به اندازه کافی تقاضا براش هست و هم آدم‌ها حاضرن بابتش پول بدن.

 

آیا کسب و کار ما حتما باید، نیاز واقعی رو تامین کنه؟

نه لزوما.

محصول یا سرویسی که تعریف می‌کنید، می‌تونه بدرد کسایی بخوره که دنبال چیزای لوکس و خاصن.

چیزایی که به آدم‌ها احساس متمایز بودن میده و یا بهانه‌ای برای فخرفروشی تو اینستاگرم میشه.

کسب و کار لاکچری

اما وقتی سرویس یا محصولی شما یک نیاز واقعی و ضروری رو تامین می‌کنه، راحت‌تر و بیشتر ازش پول در میارید.

مثلا من اگه انگلیسی برای شرکت در کنگره‌های پزشکی رو بعنوان nitche یا حوزه انتخاب می‌کردم، بعید بود خیلی فضای مانور بهم بده.

چون دکترا هم عموما درک شنیداری و خوندن قوی‌ای دارن و تو کنگره‌های علمی هم معمولا محتوای ارائه‌ها بصورت مکتوب هم در اختیار شرکت‌‌کننده‌ها قرار می‌گیره.

 

پ.ن. آیا واقعا تامین یک شبهه نیاز یا دست‌مایه فخرفروشی چیزیه که می‌خواید زندگی بی‌قیمت‌تون رو پاش صرف کنید؟!

 

شکلات نباشید.

اگه کسب و کاری راه بندازید که قراره برای همه، همه چیز باشه:

۱. منابع‌تون رو دچار پراکندگی می‌کنه.

۲. ارائه سرویس یا محصول شما رو دچار افت کیفیت می‌کنه.

بعلاوه وقتی سر و ته بیزنس‌تون نامعلوم باشه و هیچکس سر در نیاره دقیقا چی هستید و چیکار می‌کنید، نمی‌تونید انتظار داشته باشید دیگران برای برندتون هویت مشخصی قائل باشن.

بهترین نقطه شروع برای کسب و کار اینه که روی مهارت یا مهارت‌هایی که توشون قوی‌تر هستید تمرکز کنید و هسته اصلی کسب‌وکار‌تون رو حول اونها شکل بدید.

نمی‌تونید همه رو راضی کنید، شکلات نیستید که!

تجربه شخصی من از “شکلات بودن‌” رو در ویدیوی قسمت دوم سوپ موفقیت بشنوید.

 

حجره‌ای عمل نکنید.

وقتی می‌تونید خوب پول دربیارید که مجبور نباشید، به ازای هر مشتری یک‌بار کل فرایند ارائه سرویس یا محصول رو تکرار کنید.

به عبارتی باید – حداقل – بخشی از بیزنس‌تون اتوماتیک یا خودکار باشه.

یعنی حداقل بخشی از فرایند ارائه محصول یا خدمت، بدون نیاز به حضور یا نظارت مستقیم شما انجام بشه.

اینطوری کسب و کار شما scalable یا مقیاس‌پذیر میشه.

کسب و کار مقیاس پذیر یا scalable

یه مثال خیلی واضح از مقیاس‌پذیری کسب و کار سیستم ارساله.

وقتی وسیله‌ نقلیه‌ بیشتری باشه، میشه بسته‌های بیشتری رو ارسال کرد.

یعنی با گرفتن ماشینای بیشتر میشه اون بیزنس رو به مقیاس بزرگتری گسترش داد.

اما اگه همه اون بسته‌ها قرار باشه فقط از یه انبار پردازش و ارسال بشن، دیگه نمیشه اون رو یه کسب و کار مقیاس‌پذیر دونست.

چون از یه انبار میشه فقط تعداد محدودی بسته‌ رو ارسال کرد.

تجربه شخصی من از طراحی کسب‌وکار مقیاس پذیر رو در ویدیوی این پست در کانال یوتوب خانوم میم ببینید.

 

با ایده‌تون ازدواج نکنید.

اگه به اندازه کافی تو فضاهای استارتاپی و دورهمی‌های کارآفرینی باشید، یه عالمه آدم رو می‌بینید که دو دستی ایده‌های میلیون دلاری‌شون رو چسبیدن و از ترس “لو  رفتن”ش دربارش حرفم نمیزنن!

عجیبه که حتی وقتی می‌فهمیم ایده‌مون چندان متحول‌کننده‌ام نیست، باز نمی‌تونیم ازش دل بکنیم.

و این باعث میشه برای راه‌حلی که پیدا کردیم، دنبال مشکل بگردیم.

درست مثل اینکه یه دکمه خوشگل و براق پیدا کنیم و بریم تو کار دوخت و دوز.

کسب و کار پردرآمد

تنها راهی که باعث میشه بفهمیم چیزی که ساختیم رو کسی می‌خواد یا نه، اینه که بفروشیمش.

برای فروختن اما، کلی باید هزینه – مادی و غیرمادی -‌ صرف ساختن کنیم.

تازه بعدم بفهمیم کسی نمی‌خوادش.

و این یعنی یک شکست پرهزینه‌.

یکی از روش‌هایی که میشه باهاش ارزون شکست خورد، لین استارتاپه.

  

استارتاپ ناب

Lean Star-tup یه چارچوب عملی برای راستی‌آزمایی فرضیه‌ها – و گاهی – توهماتیه که در مورد ایده‌هامون داریم.

مثلا میگیم اگه من محصول یا سرویس x رو بسازم که این مشخصات رو داشته باشه و به این گروه از افراد که – مشتری بالقوه – نشون بدم، همه‌شون می‌خرن.

خب، چرا؟

چرا نه؟! نیاز دارن دیگه!

متاسفانه در بیشتر موارد، جز مامان‌تون، کسی دیگه‌ای حاضر نیست ازتون بخره.

در واقع، خیلی از کسب و کارهای نوآورانه، با ایده یه محصول شروع می‌کنن که فکر میکنن مردم میخوان.

ماهها و سالها وقت میذارن که یه محصول بی‌نقص بسازن، بدون اینکه هیچوقت، حتی شکل ابتدایی اون رو به مشتری آینده‌شون نشون بدن.

وقتی با مشتریاتون حرف نزنید نمی‌تونید بفهمید این محصول – به جز خودتون – برای اونام جالب هست یا نه.

لین استارتاپ Lean Startup

وقتی آخر سر، مشتری‌ها با بی‌تفاوتی‌شون نشون میدن که محصول جالبی نیست، کسب و کار شما شکست می‌خوره.

 

راستی‌آزمایی یا Validation

چارچوب لین میگه تنها راهی که باعث میشه بفهمید مشتری‌ها واقعا چیزی که ساختید رو میخوان یا نه، اینه که محصولی که با حداقل تلاش و هزینه ساخته شده رو به مشتری بدید و به جاش یه چیز با ارزش ازشون بگیرید:

مثلا وقت، شماره تلفن، ایمیل آدرس، اطلاعات شخصی، و از همه بهتر پول!

به این میگن یادگیری معتبری یا validated learning که نشون میده مشتریای احتمالی، محصول یا سرویس شما رو میخرن یا نه.

نمونه اولیه‌ یا ماکتی که به مشتری نشون میدید و با حداقل تلاش و هزینه ساخته شده MVP یا Minimum Viable Product هست.

دقت کنید که در راستی آزمایی فرضیه‌هامون، دنبال این نیستیم که ازشون بپرسیم اگه همچین چیزی باشه حاضری بخری یا نه.

در واقع، راستی آزمایی، نظرسنجی نیست بلکه سنجش رفتار آدمهاست.

 

اگه فرضیه‌هام رد شد چی؟

فعالیت اصلی شما برای راه اندازی کسب و کار اینه که:

۱. ایده‌هاتون رو به محصول تبدیل کنید.

۲. پاسخ مشتری رو بسنجید.

۳. و بفهمید نیازی به چرخش یا pivot هست یا نه.

کارگاه استارتاپ ناب

در چارچوب لین، تمام فرایندهای کسب و کار با چرخه بازخورد یا فیدبک لوپ “بساز – بسنج – بیاموز” هدایت میشه.

برای اینکه بتونید با استفاده از چارچوب لین، ایده‌تون رو به محصول تبدیل کنید، کتاب الکترونیک یا کتاب صوتی اون رو تهیه کنید.

 

چرا باید بیزنس مدل داشته باشید؟

مدل کسب و کار یا Business Model در ساده‌ترین معنی، برنامه پول درآوردن شماست.

بیزنس مدل، محصول یا سرویسی که قراره بفروشید و بازار هدفش رو مشخص و هزینه‌های آینده رو پیش‌بینی می‌کنه.

 

شما چی دارین که بقیه ندارن؟

مدل کسب و کار بهتون کمک می‌کنه مزیت محصول و سرویسی که ارائه می‌کنید رو در پاسخ به نیاز مشتری‌ها تعریف کنید.

محصول یا سرویس شما، با چه ویژگی‌های منحصر به فردی از رقباتون متمایز میشه؟

ارزون‌ترید؟

سریع‌ترید؟

جالب‌ترید؟

پشتیبانی بهتری میدید؟

قسمت جذاب و منحصر به فرد محصول یا سرویس شما ارزش پیشنهادی یا Value Proposition هست که مشتری‌های بالقوه‌ شما رو ترغیب به خرید می‌کنه.

برای اینکه بتونید به ارزش پیشنهادی کسب‌ و کارتون برسید، باید:

۱. بازار هدف و نیازهاشون رو بشناسید

۲. وجه تمایز‌تون رو پیدا کنید

۳. دردی که محصول شما برطرف می‌کنه رو تشخیص بدید

برای شناسایی ارزش پیشنهادی کسب و کار می‌تونید از بوم ارزش پیشنهادی یا Value Proposition Cavas استفاده کنید.

بوم ارزش پیشنهادی یا Value Proposition

این بوم با اصول روانشناسی رفتاری و تفکر طراحی-محور یا Design Thinking تهیه شده.

اگه با منابع انگلیسی راحت هستید، اینجا رو ببینید.

 

پول‌تون تو جیب کیه؟

در تهیه مدل کسب و کار، باید مشتری ایده آل‌تون رو شناسایی می‌کنید.

چون وقتی ندونید کی هستن و چی میخوان، نه می‌تونید پیداشون کنید، نه می‌تونید بهشون بفروشید.

با تهیه مدل کسب و کار می‌تونید ویژگی‌های جمعیت‌شناختی مشتری‌های آینده رو مثل سن و جنسیت و سطح تحصیلات و درآمد و وضعیت تاهل و … در کنار ویژگی‌های روانی مشتری‌ها – مثل نیازها و تمایلات‌ و سبک زندگی‌شون – رو شناسایی می‌کنید.

یه ابزار مناسب برای تعریف بیزنس مدل، بوم مدل کسب و کار یا Business Model Canvas هست.

اگه با زبان انگلیسی راحت هستید، این ویدیوی یوتوب رو ببینید تا با بوم کسب و کار بیشتر آشنا بشید.

نسخه PDF انگلیسی بوم کسب و کار رو اینجا دانلود کنید.

به نرم‌افزار بوم هم می‌تونید از اینجا دسترسی داشته باشید.

نسخه فارسی بوم مدل کسب و کار رو اینجا ببینید.

 

اگه این پست براتون جالب بود، ممکنه بخواید درباره این موضوعات هم بیشتر بدونید:

 

_________ نوبت شماست _________

تجربه و دیدگاه شما می‌تونه به دیگران کمک کنه تصمیمات بهتری بگیرن :)